الگویی برای فعالیت احزاب در چارچوب حکومت اسلامی
آحاد امت مسلمان ایران در تعیین واقعیتهای کشور و تاریخ اسلام، نقش حقیقی دارند. در جامعهی مسلمان ایران، اساساً حزب، به معنای مرسوم آن، بیمعنا و غیرقابل تحقق است. آنچه در واقع، دریای متحرک اجتماع ایران اسلامی را جهت و حرکت میدهد، جبههها و جریانات مبتنی بر جهانبینیها و تعلّقات معنوی ریشهدار موجود در طیفهای مختلف این جامعه است. این مدل جامعهشناختی در تقسیمبندی کلی موجود در جامعهی نبوی و پس از آن جامعهی علوی ریشه دارد که به شکل منطقی در سازمان تشیّع و در مدرسهی جعفری تئوریزه و نهادینه شده است. تفصیل نگاه شیعی به جامعه و ارشاد و هدایت و جهتدهی آن توسط امام آن جامعه، چنین است: توحید که اساس عقیده و اندیشه یک مسلمان است، در جامعهشناسی حقیقی نیز اساس و متجلی است. جامعه از کنار هم قرار گرفتن مخلوقات و بندگان، به وجود میآید. محور این تجمّع، امام جامعه است و امام، یا امام هدایت است یا امام ضلالت. در جامعهی اسلامی، امام همان ولی الهی است که توسط خالق تعیین گردیده و با هدایت منسجم و نظاممند جامعه به سمت حیات طیبه، حرکت جامعه را رهبری میکند. آحاد امت نیز با پیروی بالنده از ارشاد حِکمی امام خود، راه رشد و تعالی فردی و جمعی را میپیمایند. از آنجا که هر سازمان و حکومتی برمبنای برخی ارزشها و تفکرات بنا میشوند، افراد تحت نفوذ حکم آن سازمانها را باید به دو دستهی خودی و غیر خودی تقسیم نمود؛ خودی یعنی کسی و نهادی که اندیشه و انگیزهی نظام بالادستی خود را پذیرفته و بر همان مبنا حرکت میکند و غیر خودی یعنی کسی یا نهادی که آن اندیشه و انگیزه را نپذیرفته است. نظام اسلامی نیز از این قاعده مستثنا نیست و مبنای شکل گیری آن جهاننگری توحیدی و لوازم علمی و عملی منطقی آن است. پس در نظام اسلامی کسانی که دلبسته و در صدد تحقق اسلام باشند، خودی و کسانی که نه اینچنیناند، غیر خودی خواهند بود.
از سوی دیگر در نظامی که ذیل امامت ولی حق شکل میگیرد، نهادهایی سازمان مییابند که برخی از افراد منتخب جامعه با پذیرش مسئولیتهای این نهادها، به ساماندهی روابط و امور حکومت و جامعهی اسلامی میپردازند. این نکته بسیار حائز اهمیت است که در ساختار اسلامی حکومت، همهی آحاد امت، نسبت به یکدیگر و نسبت به حکومت و نسبت به امام خود مسئولاند و حقوق و وظایف متقابل دارند پس مناصب، مسئولیتاند نه محلی برای جلب قدرت و ثروت و منفعت. بنابر این نباید افراد یا گروههایی در صدد کسب قدرت باشند چه رسد به تلاش برای در انحصار گرفتن آن. وظیفهی هر شخص در جامعه اسلامی مشخص است و هر کس باید درصدد انجام وظیفهی فردی، خانوادگی و اجتماعی خود باشد. یعنی دغدغهی یک مسلمان، رشد است و پذیرش مسئولیت اجتماعی، منوط بر ترتّب رشد اجتماع بر پذیرش آن منصب توسط شخص است آن هم در صورتی که ضرر قطعی متوجه رشد فردی وی نگردد و الّا داعی دیگری بر قبول زحمت در حکومت اسلامی وجود ندارد و اگر کسی به دنبال جلب منفعت مادی شخصی، در صدد قبول مسئولیت اجتماعی برآمد، از اصول اسلامی حیات و عمل صالح خارج شده و غیر خودی به شمار میآید. حال اگر حزب، نهادی برای کسب قدرت سیاسی تعریف شود، نهادی اسلامی نخواهد بود و در ساختار نظام اسلامی، نخواهد گُنجید. اما اگر حزب را نهادی مردمی برای ساماندهی و انتظام امور میان امامت و امت و تربیت انسانهایی در تراز حکومت اسلامی تعریف نماییم، بر ملاکهای و نیازهای اسلامی حکومت تطبیق خواهد داشت. در تعریف مشهور، حزب، منافعی در عرض منافع جامعه و نظام دارد و اعضای آن محدود به کسانی است که میتوانند آن منافع را برای حزب تأمین کنند بر خلاف تعریف پیشگفته که در آن، حزب، نهادی وظیفهمحور و مکلّف به ترتیب ساز و کاری جهت تسهیل دستیابی نظام اسلامی به اهداف آن جامعه است و در طول آن، تعریف میشود و در واقع واسطهای است برای تأمین حداکثری اطاعت سازمانی و مدوّن امت از امام. و این لزوماً به معانی تک حزبی بودن نیست. همهی افراد امت - به عنوان خودیها - زیر مجموعهی حزب الله اند ولی در درون حزب الله و با پذیرش اصول اساسی کلمة الله، ممکن است راهکارها و نقشههای مختلفی برای پیشرفت، ترسیم و ارائه شود و هر یک از این تفکرات، محور گروهی از امت حزب الله باشد تا با گرد آمدن، سازمانی منطبق بر تفکر خود تشکیل داده و برای بسط آن در گسترهی نظام، تلاش کنند. در عین حال همهی این گروهها، صمیمانه با حاکمیت و دیگر گروهها، همکاری میکنند و تنها منافع حزب الله را لحاظ مینمایند نه هیچ چیز دیگر را. اساساً تلاش جمعی آنها برای بسط اندیشه و سازمان خود در جامعه به دلیل تلقّی ایشان مبنی بر تسریع پیشرفت نظام و جامعه با آن الگو است. در این میان غیر خودیها، تخصّصاً خارجاند زیرا خود را از حیطهی حزب الله بیرون دانستهاند و غلبهی اجتماعی با حزب الله است. البته ایشان با رعایت انتظامات و قوانین مورد خواست اکثریت -که بدان موظّفاند- مورد حمایت نظام اسلامی خواهند بود.
اگر این الگو در جامعه اجرا شود، رقابت گروهها برای خدمت صادقانه معنا مییابد و دیگر انتخابات، رقابت میان گروهها و افراد خودی و غیر خودی یا التقاطی نخواهد بود بلکه رقابتی است میان شیوههای اجتهادی مختلفی که ممکن است در چارچوب اصول شرع، پدید آید. و جامعهی ایران باید برای رسیدن به چنین الگویی تلاش کند.
«یا أیها الذین آمنوا! إتّقوا الله و قولوا قولاً سدیداً! یُصلِح لکم أعمالَکم و یَغفر لکم ذنوبَکم و مَن یُطِعِ اللهَ و رسولَه فَقَد فازَ فوزاً عظیماً.»
انتخابات بارزترین جلوهی عملِ اجتماعیِ مکلّف است. عملی که در فرایند پیچیدهی آن چارهای جز کنکاش در شخصیت تعدادی از مؤمنان برای رأی به برخی از ایشان نیست. و این ورود، نزدیک شدن به خطوطِ قرمزی است که مرزهای بُرّندهی حقوق الناس، آن را در برگرفته است. محوطهای که شریعتِ مقدس، بسیار بر آن حساس بوده و بر تقوا در آن تأکید فراوان دارد. ورود به انتخابات ورود به چنین عرصهای است.
ورودی که در عین دشواری و حساسیت، واجب است. چرا که تعیین سرنوشت اسلام بدان وابسته است و اهمال در آن - هرچند کم باشد- پذیرفته نیست. پس برای ورود به معرکهی انتخابات باید مراقبتی مضاعف داشت و الا ضمانتی برای محفوظ ماندن از کیفرِ سنگینِ محرماتِ اجتماعی وجود ندارد.
برای انجام وظیفه در انتخابات باید چند مرحله را پیمود. مرحلهی اول، اصل شرکت در انتخابات و ابراز رأی است بر خلاف آنان که گمان میکنند به دلیل سختی رعایت حقوق شرعی در مسائل اجتماعی باید از این مسائل کناره گرفت، قرآن آن را امری مسلّم دانسته و لزوم صحت محتوای آن را بیان میدارد و میگوید: «اتقوا الله و قولوا» یعنی در حالی که تقوای الهی را لحاظ کردهاید، ابراز عقیده کنید. یعنی شرط لازم این ورود را تقوا میداند نه آنکه اساس ابراز نظر را زیر سؤال ببرد و صورت مسئله را پاک کند. مرحلهی دوم درکِ «آنچه باید گفت» است. «چه باید گفت»، مفهوم «چه نباید گفت» را نیز در دل دارد. آنچه نباید گفته شود، با تبیین مصادیق «اتقوا الله» روشن میشود. یکی از مهمترین مسائل در زمینهی هدایت انتخاباتی، مسئله شناخت نقاط ضعف نامزدهاست. آیا این عمل صحیح است؟ آیا لازم است؟ آیا میتوان در صحت و لزوم آن، به تفصیل نظر داد و ملاک این تفصیل چیست؟
در پاسخ به این سؤالات، باید گفت که اولاً لازمهی انتخاب یک گزینه از میان چند گزینه، مقایسه میان آنهاست. پس نمیتوان چشم بر هم نهاد و بدون تحقیقی جامع، یکی را برگزید. اما محدودهی این تحقیق چهقدر است؟ اصل اولی آن است که در مقام مقایسه، تنها نقاط مثبت، لحاظ و گزینهی برتر انتخاب شود. پس نباید در ابتدا با حذف گزینه به نتیجه رسید. در ابتدا باید از نامزدها تبیین کامل نظراتشان را طلبید و با سنجش آنها بهترین را برگزید. این نوع از عملکرد مربوط به موقعیتی است که اصل صحت اجمالی همهی گزینهها پذیرفته شده است ولی اگر نظر و منظومه اندیشه و رفتار یک گزینه، غیر صحیح بود، وضعیت تغییر خواهد کرد. اگر خطای آن شخص یا گروه به گونهای صریح و روشن است که نیازمند توضیح و تبیین نیست، باز هم نباید از تبلیغ گزینهی صحیح یا اصحّ، فراتر رفت. زیرا مبلغان گزینه غلط، با نشر نظرات خود، به تسهیلِ تشخیص گزینه مطلوب کمک میکنند اما اگر خطای گزینهای برای برخی از مخاطبین، واضح نبود و به صورت شبهه در اذهان مطرح گردید، لازم است هدایتگران و مبلغین به تبیین و تشریح خطایی که با ظاهری صحیح جلوه نموده، بپردازند. اساساً شبهه را شبهه نامیدند زیرا شبیه به حق و مدعی آن است. و این شباهت علت اشتباه حق و باطل است. و آنان که وظیفه هدایت را بر دوش دارند، بر خود لازم میدانند که نقطهی انحراف و شکاف را کشف کرده و به آنان که دچار فتنه شدهاند بنمایانند تا از اشتباه رهایشان کنند. این عملکرد، هرچند اصل ثانوی است ولی در جای خود، لازم است. نمیتوان در حالی که قرآنها بر سر نیزهاند از امیرمؤمنان (علیهالسلام) تنها بیان قوّتهای خودش را خواست و در صورت نمایش و مبارزه با مغالطهی جناح مقابل، او را متهم به تخریب و بداخلاقی نمود. بله؛ تخریب، شرعاً حرام و قطعاً بیفایده بلکه مضر است. اما تخریب به چه معناست؟ تخریب یعنی خراب کردن و خراب کردن تنها در صورتی معنا مییابد که چیزی درست باشد. آن چنان که گفتیم، در صورت وضوح نظرات و آگاهی داشتن مخاطبین، تخطّی از اصل اولی - یعنی بیان نقاط قوت و گزینش بهترین- خطاست زیرا نیازی به ورود به نقاط ضعف نیست اما اگر جهل یا غبار شبهه، شناخت را دشوار کرد، تبیین حقیقت لازم است و این، هرگز به معنای تخریب نیست. چند نکته در وجه تمایز و مصادیق تخریب و انتقاد قابل ذکر است:
1- تخریب خیرخواهانه نیست.
2- این که به شخص یا گروهی افترا بزنیم، تخریب است.
3- این که نقاط قوت را نادیده گرفته و تنها نقاط ضعف را بیان کنیم، تخریب است.
4- این که نقاط ضعف را بیش از آنچه هست نشان دهیم، تخریب است.
5- اینکه مسئلهی اثبات نشدهای را به طور قطعی به کسی نسبت دهیم، تخریب است.
6- اینکه نقطهی ابهامی - که احتمال توجیه صحیح آن از طرف متهم و تبرئهی او در آن وجود دارد- را یکجانبه مطرح کرده و از آن نتیجه بگیریم، تخریب است.
7- اینکه به جای نقد عملکرد یا صفت یک شخص، اساس شخصیت او را زیر سؤال ببریم، تخریب است.
8- منتقد ممکن است اشتباه کند ولی مغرض نیست.
اما سه نکته را نباید فراموش کرد: اولاً ملاک در همهی آنچه گفته شد، «قولوا قولاً سدیداً» است. یعنی مطلبی که بیان میشود، استوار باشد به گونهای که در دادگاه عدل الهی، بتوان از آن دفاع کرد. مثلاً اگر مطلبی قطعی نیست، قطعی بیان نشود یا اگر احتمال چیزی وجود دارد، به صورت احتمالی مطرح شود. ثانیاً در انتخاب یک نامزد باید اصلحیت او احراز شود. نه آنکه فسق او احراز نشود. این که کسی فاسق نیست ، وظیفه شورای نگهبان است ولی رای دهندگان وظیفه دارند که اصلح را بشناسند و تفاضل او را احراز کنند پس در این روند، باید احتمالات هم لحاظ شود زیرا امور مهم، احتمال نیز مُنَجِّز (مسئولیتآور) است چرا که محتمَلِ آن - ریاستِ جمهوری اسلامی به مدت 4 سال- بسیار بزرگ است. ثالثاً در استناد اقوال و افعال و افکار به یک شخص باید ابتدا سند را به شکل دقیق بررسی کرد پس از آن با در کنار هم قرار دادن آنها، به یک نظام دست یافت و آن کلی را ارزیابی کرد و کمتر به سراغ تکگزارهها رفت. چرا که تکگزارهها قابل تأویل و اغماضاند و حتی خطای لفظی در آنها ممکن و محتمل است یا در بسیاری از موارد لازم است با قرائن مقام فهمیده شوند. پس باید منصفانه و با نگاهی جامع به ارزیابی جریان، برنامه و عملکرد نامزدها پرداخت.
و کلام آخر؛ قرآن راهکار رعایت تقوا را عدالت میداند و میفرماید «إعدلوا هو أقرب للتّقوی» عدالت ریشه و عدل، یعنی برقراری توازن میان چند طرف. و تنها «حق»، صاحب وزن است و باطل، تنها کفی بر زلال حق است که با زینتگری شیطان، مردمان را میفریبد «لاُزیننّ لهم و لاُغوینّهم». پس نباید پنداشت که برای رعایت عدالت، باید میان حق و باطل، توازن و تساوی برقرار کرد. زیرا باطل اساساً پوچ است و پوچی هیچگاه صاحب وزن نخواهد بود. بلکه باید همه را به شکلی برابر از حق، بهرهمند ساخت و همه را با میزان حق سنجید که «الوزن یومئذ الحقّ.» و طبیعی است که در نهایت، غلبه و پیروزی با اصخاب حق باشد: «فأمّا الزبد فتذهب جفاءً و امّا ما ینفع الناس فیمکث فی الأرض.» و خداوند وعده داده که در صورت رعایت تقوا و استوار سخن گفتن، عملمان را اصلاح کند و مغفرتش را بر ما فرو ریزد و رستگاری برای کسانی است که از پروردگار و پیامبرش، اطاعت کنند: «یا أیها الذین آمنوا! إتّقوا الله و قولوا قولاً سدیداً! یُصلِح لکم أعمالَکم و یَغفر لکم ذنوبَکم و مَن یُطِعِ اللهَ و رسولَه فَقَد فازَ فوزاً عظیماً.»
ضمن عرض سلام شاید برای خیلیها مطلوب نباشد که اولین مطلب پس از مقدمه، مطلبی سیاسی باشد ولی قبلاً گفتم که برای ضرورتها مینویسم و ان شاء الله برای خدا. دیروز که مناظره سوم پخش شد و مباحث بالا گرفت، واقعاً از صمیم قلب به وجود جناب استاد حداد و عزیز دلمان جناب جلیلی افتخار کردم و از عمق جان برای توفیقشان دعا کردم. از این که مردم آقای حداد را به بهانههای بیمعنا و مهمل، گزینهی رأی خود قرار نمیدهند، به شدت گله دارم. چرا به خدا آن قدر که باید ایمان نداریم تا بدانیم هیچ یک از نظرسنجیها رأی مردم را تعیین نمیکنند و خدا - که مقلب القلوب است - معطل نظرسنجی نمیماند. اگر بین خودمان و خدا این بزرگوار را اصلح میدانیم موظفیم با تمام توان برای ایشان تبلیغ کنیم و نگوییم که ایشان چون آرام است به درد نمیخورد یا چون لاغر است فلان یا چون ... یا چون رأی نمیآورد. خب اگر ما برای اصلح تبلیغ کنیم به خواست خدا اصلح، مقبول میشود. ای کاش به جای محاسبات مادی، کمی خدا را لحاظ میکردیم. این مطلب را نوشتم برای تقدیر از مجاهدت شجاعانه استاد حداد عادل در دو مناظره اخیر که احساس میشود به دلیل جنجالی نبودن شخصیت ایشان، به شدت مظلوم واقع شدهاند. ای کاش این نگاشته، قدمی هرچند کوچک باشد برای ادای دین آن مرد بزرگ بر ذمّه من. مردی که آنگاه که کتاب «فرهنگ برهنگی، برهنگی فرهنگی» اش را خواندم به گوشهای از ارزش و عمق شخصیتش پی بردم. خدا این بزرگمرد را برای اسلام و انقلاب حفظ کند.
اول بسم الله الرحمن الرحیم.
دوم سلام بر همه آنان که در فضای مجازی حاضرند!
سوم از ورود به این فضا خوشحالم.
چهارم آنچه می نویسم، دغدغه هایی است که احتمال می دهم دانستنش برای شما هم مفید باشد پس نباید به دنبال محور واحدی برای این نوشته ها بود.
پنجم می خواهم برای خدا بنویسم، اگر خودش روزی کند.
ششم نظرات همه شما احتمالاً سازنده خواهد بود.
هفتم این، شروع کار است. خدا عاقبت به خیرمان کند.