دربارهی انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، حرف برای گفتن فراوان است. بنده تنها به برخی از آنها که به نظرم لازم است، اشاره میکنم:
این انتخابات یک بار دیگر ثابت کرد که جناحبندیهای مرسوم در میان سیاسیون ما، بیمبنا و بیمعناست. آنجا که هاشمی رفسنجانی که به عنوان بزرگترین نماد راست سنتی شناخته میشد، قیّم جریان چپ میشود و آنها را مدیریت میکند و البته اصلاحطلبان نیز با اشتیاق یا اکراه، این مسأله را میپذیرند. آنجا که حسن روحانی از اعضای قدیمی جامعهی روحانیت مبارز و راست سنتی، به عنوان نامزد اصلاحطلبان چپ مورد اتفاق واقع میشود و محمدرضا عارف، از رقابت کناره میگیرد. آنجا که محمد خاتمی که به عنوان منتقد سرسخت کارگزاران در انتخابات 76 به ریاست جمهوری رسید، با پدر کارگزاران، مشترکاً تصمیمگیر اصلاحطلبان میشوند. آنجا که جناب دکتر ولایتی در مناظرهی سیاسی، بسیار به مواضع اصلاحطلبان در سیاست خارجی نزدیک میشود. آنجا که اختلاف نگاه استاد حداد عادل و دکتر ولایتی در مناظره بالا میگیرد. آنجا که جناب قالیباف در مناظره فرهنگی مشابه مشارکتیها و کارگزاران نظر میدهد. آنجا که آقا محسن رضایی در مناظرات، خود را خارج از دو جریان سیاسی میشمارد. آنجا که جناب جلیلی خود را نامزد مستقل میداند. اینکه بعضی از نامزدهای به اصطلاح اصولگرا حاضرند برای رأیآوری، روی اصول پا بگذارند یا نقض تعهّدات کنند یا ...
اینها همگی حکایت از آن دارد که باید به مواضع امام خامنهای که سالها پیش، دو دستگی چپ و راست در ایران و دعوای اصولگرا و اصلاحطلب را بیمعنا و باطل دانسته و تقسیمبندی خودی و غیر خودی را ارائه داده بودند، بازگردیم:
1- 28/1/75: «مردم ما هشیارند؛ اما معنایش این نیست که آدم دغلى نخواهد توانست با پشتهماندازى و تبلیغات گوناگون، فضا را غبارآلود کند و از آب گلآلود ماهى بگیرد. با وجود اینکه مردم هشیارند، بازهم ممکن است کسانى با یک نوع پشتهماندازى و با یک نوع تبلیغات، فضا را غبارآلود کنند و از آب گلآلود ماهى بگیرند. خارجیها هم که به این مسائل دامن مىزنند و به دروغ، مردم ایران را تقسیم مىکنند. تقسیماتى که خارجیها از مردم مىکنند، اغلب خلاف واقع و دروغ است. عدّهاى «راست»، عدّهاى «چپ»، عدّهاى «سنتى»، عدّهاى «مدرن» ... اینها همهاش حرفهاى بىربط و مزخرفى است که خارجیها القا مىکنند. البته یک عدّه آدمهاى ساده هم در داخل، بدشان نمىآید که بگویند ما جزو فلان دسته هستیم! خیال مىکنند که این یک افتخار است. نه آقا! جزو ملت ایران باشید. جزو تودهى انقلابى مردم باشید. جزو این جماعت و ملت دینباور باشید. اسمهاى چپ و راست و قدیم و جدید و امثال اینها، افسانه است. اینها واقعیت ندارد. به دلیل اینکه هیچکدام از این گروههایى هم که آنها ذکر مىکنند، هیچ تفکّر مدوّنى ارائه نکردهاند. دستهبندى گروهها با ارائه تفکّرِ مدوّن امکانپذیر مىشود. در شرایط فعلى، گروههاى موجود چه تفکّر مدوّنى دارند که ادّعا شود این با آن، این تفاوت را دارد! که این مدرن است، این نمىدانم چپ است، این راست است! اینها حرفهاى بىمعنى است. حرفهاى بىربطى است که خارجیها و تبلیغات بیگانه، عنوان مىکنند. بله؛ یک جریان ضدّ انقلابى و ضدّ دینى وجود دارد. یک لیبرالیسم ادّعایى و وابسته در کشور ما هست. نه اینکه نباشد. کسانى هستند که در دوران تسلّط رژیم فاسد و ستمگر گذشته، به ساز آن رژیم رقصیدند، با آن همکارى کردند، دست اطاعت و غلامى به آن دادند و آن اوضاع را تحمّل کردند و دم نزدند. (حالا نویسنده بودند، شاعر بودند، هنرمند بودند، مطبوعاتچى بودند ... هرچه بودند!) بعد که نظام جمهورى اسلامى بر سرِ کار آمد و آزادى معقولى به همه داده شد و مردم توانستند آزادانه افکارشان را بگویند و حرفهایشان را به زبان بیاورند و بنویسند، اینها براى جمهورى اسلامى شیر شدند! حالا هم در مطبوعات وابستهاى که پولهایش از آن طرف مرز مىآید و خط کلّىاش هم به احتمال زیاد از آن طرف مرز داده مىشود، جمهورى اسلامى را متّهم مىکنند و به بعضى از اختلافات جزئىِ سلیقهاى دامن مىزنند و به شعار دادن پوچ مىپردازند. اینها هستند. از اینها بایستى به شدّت پرهیز کرد.»
2- 15/7/77: «بنده به این تعبیرات چپ و راست و اینها هیچ اعتقادى ندارم.»
3- 8/5/78: «من از اسم چپ و راست هم خوشم نمىآید؛ اما حالا خودشان گاهى مىگویند چپ و راست!»
4- 26/11/78: «این یکى به جناح چپ بد مىگوید، آن یکى به جناح راست بد مىگوید؛ اینها کجا مىروند؟! کجا مىروید و چه مىخواهید؟! چیست این تعبیراتى که ساختهاند و غالباً هم اینها را دشمن در دهانشان گذاشته و پرتاب کرده و یک عدّه آدم غافل - حالا نمىگوییم مغرض اما بعضیشان هم قطعاً مغرضند- همینها را گرفتهاند و مرتّب لب مىجنبانند و این حرفها را تکرار مىکنند؟! چپ و راست چیست؟! این ملت، ملت مسلمان و مؤمن و یکپارچهاى است. آحاد این ملت، باهم این انقلاب را به وجود آوردند؛ باهم بیست و یک سال این نظام را حفظ کردند؛ باهم یک خطر بزرگ را در طول هشت سال جنگى که بر ما تحمیل شده بود، دفع کردند. بنابراین ملت باهمند؛ این دیوارکشىها چیست؟! یک عدّه با نامى در گوشهاى، یک عدّه با نامى دیگر در گوشهى دیگرى، همینطور مردم را تکّهتکّه مىکنند. البته مردم هم نشان دادهاند که به این حرفها اعتنایى ندارند؛ این هم معلوم است. مردم راه خودشان را مىروند، کار خودشان را مىکنند؛ حالا هم آنها بروند و کار خودشان را بکنند.»
5- 23/9/79: «تقسیمبندى جناحها به چپ و راست و مدرن و سنّتى و غیره، حرف است. اینها حقایق نیست. حقیقت عبارت است از آن تکلیف و مسئولیتى که شما دارید. آن مهم است. آن چیزى است که گریبان ما را مىگیرد. آن چیزى است که ما را به پاسخگویى در مقابل خدا وادار مىکند.»
6- 1/1/80: «امام به ما یاد دادند که هرچه فریاد دارید، بر سر امریکا بکشید؛ اما عدّهاى فریادهاى خود را بر سر خودىها کشیدند؛ به دیگران هم یاد مىدهند که بر سر همدیگر فریاد بکشند! امام در وصیتنامه و در تعلیمات دوران حیات بابرکت خود تکرار مىکردند که از غریبهها و نامحرمها و نفوذىها برحذر باشید. مراقب باشید تا کسانى که با این انقلاب و این نظام و این اسلام و با منافع مردم هیچ میانهى خوبى ندارند، در ارکان تصمیمگیرى کشور نفوذ نکنند. مسألهى غریبهها و نااهلها و نامحرمها را، اوّل امام مطرح کردند. اینها در مقابلِ آن جهت و آن خطّ روشن، مىگویند از دوستان و از خودىها برحذر باشید و پرهیز کنید. اینها را با نامهاى گوناگون و چپ و راست مطرح مىکنند. اگر شما هرکدام از این رادیوهاى بیگانه را باز کنید، در هریک از برنامههایشان، حد اقل چند بار اسم جناح محافظهکار و نوگرا را مطرح مىکنند؛ تعبیراتى که ملت ایران و علاقهمندان به انقلاب و مؤمنان و وفاداران به مصالح عمومى این ملت و این کشور را به جبهههاى مختلفى تقسیم مىکند. امام مىگفتند ایرانِ یکپارچه، ملتِ متّحد و همزبان؛ اما عدّهاى سعى مىکنند طبق خواست و میل و صلاحدید دشمنان این ملت، جهات غیر عمومى را- قومیتها و مذاهب و دسته دسته کردن مردم و بازى با الفاظى از قبیل حزب و امثال آن را- در میان مردم رایج کنند و یکپارچگى مردم و آن وحدتى را که مىتواند ایران اسلامى را از لابلاى توفانها عبور دهد، به هر شکلى دچار انشقاق و پراکندگى کنند.»
7- 22/7/82: «به تشکّلهاى دانشجویى هم سفارش مىکنم که عزیزان من! اسمتان هرچه هست، باشد؛ براى من اسمها اهمیتى ندارد. جناح و گرایش سیاسىتان هرچه هست، باشد؛ براى من چپ و راست اهمیتى ندارد. آنچه براى من اهمیت دارد، این است که جوان و عنصر فعّال سیاسى ما توجّه کند که امروز کشور و ملتش کجا ایستاده است و باید چهکار کند و به چه چیزى همت بگمارد؛ نیرویش را صرف آن کند و به دهان دشمن- که براى ما خواب و خیالهاى زیادى دیده- نگاه نکند.»
8- 19/2/84: «بنده دعواى اصلاحطلب و اصولگرا را هم قبول ندارم؛ من این تقسیمبندى را غلط مىدانم. نقطهى مقابل اصولگرا، اصلاحطلب نیست؛ نقطه مقابل اصلاحطلب، اصولگرا نیست. نقطهى مقابل اصولگرا، آدم بىاصول و لاابالى است؛ آدمى که به هیچ اصلى معتقد نیست؛ آدم هرهرى مذهب است. یک روز منافع او یا فضاى عمومى ایجاب مىکند که بهشدت ضد سرمایهگذارى و سرمایهدارى حرکت کند، یک روز هم منافعش یا فضا ایجاب مىکند که طرفدار سرسخت سرمایهدارى شود؛ حتّى به شکل وابسته و نابابش! نقطهى مقابل اصلاحطلبى، افساد است. بنده معتقد به اصولگراى اصلاحطلبم؛ اصول متین و متقنى که از مبانى معرفتى اسلام برخاسته، با اصلاح روشها به صورت روز به روز و نوبهنو.»
9- 8/8/84: «بسیارى از اختلافاتى که در جامعهى سیاسى کشور ما وجود داشت، ناشى از خودخواهی بود. بنده سالها پیش- شاید بیست سال پیش- گفتم اختلافاتى که به عنوان چپ و راست بروز مىکند، مثل اختلافات قبیلهیىِ زمان قدیم است. نگذاریم این حالت ادامه پیدا کند؛ نگذاریم این خودخواهىها در ما رسوخ کند و منشأ اثر شود.
10- 29/3/85: «این غلط است که ما کشور یا فعّالان سیاسى را به اصولگرا و اصلاحطلب تقسیم کنیم: اصولگرا و فلان؛ نه. اصولگرایى متعلق به همهى کسانى است که به مبانى انقلاب معتقد و پایبندند و آنها را دوست مىدارند؛ حالا اسمشان هرچه باشد.»
11- 18/8/85: «در آن سالهاى ریاست جمهورىِ بنده، دو گروه در کشور بودند: چپ و راست. یک عدهاى مىگفتند چپ، یک عده مىگفتند راست. بنده یک بحث تحلیلىِ مفصلى کردم- سالهاى 62، 63 بود؛ حالا دقیقاً یادم نیست- و ثابت کردم که این اختلافات مثل اختلافات قبائل قدیمى عرب است. یک قبیله با یک قبیلهى دیگر بد بود؛ منشأش نه یک مبناى اقتصادى بود و نه یک مبناى اعتقادى. فرض کنید یکوقتى اسب این قبیله در مرتع یکى از افراد آن قبیله چریده، او هم مثلاً گفته بالاى چشمت ابروست؛ این هم یک جوابى داده و احیاناً خونى هم بینشان ریخته شده یا نشده، اما این دوتا قبیله دیگر تا ابد باید باهم دشمن باشند! بنده ثابت کردم که اختلافات آن روزِ چپ و راست در کشور ما از این قبیل است؛ و بود. اختلافات عاطفى و اخلاقى به دستهبندىهاى سیاسى تبدیل شده بود. البته امروز آنطور نیست. امروز یک عده عمیقاً با نظام جمهورى اسلامى مخالفند؛ حالا با زبانها و شعارهاى گوناگون و تحت پرچمهاى مختلف با اصل نظام مخالفند. مخالفت هم نه به خاطر اینکه یک جایگزین بهترى براى آن دارند. با همان شعارهایى که جمهورى اسلامى به خاطر مبارزه با آنها به وجود آمد، مىخواهند با جمهورى اسلامى مخالفت کنند. جمهورى اسلامى براساس نفى سلطهى غرب و آمریکا سرکار آمد؛ اما اینها طرفدار سلطهى غربند. جمهورى اسلامى براى گسترش دین و معنویت و مفاهیم اسلامى سرکار آمد؛ در حالى که اینها اصلًا مخالف گسترش این مفاهیمند. جمهورى اسلامى شعار خودش را وحدت دین و سیاست قرارداد؛ در حالى که اینها اصلا دشمنِ وحدت دین و سیاستند. بعضیها اینطورىاند؛ حالا کمند، زیادند، چه کسانىاند و چه هستند، اینها را کار نداریم، لکن باز در بین همین مجموعههایى که همفکرند و همجهتند، انسان مىبیند یک اختلافاتى هست که باز از قبیل همان اختلافات قبیلهاى سابق است.»