«یا أیها الذین آمنوا! إتّقوا الله و قولوا قولاً سدیداً! یُصلِح لکم أعمالَکم و یَغفر لکم ذنوبَکم و مَن یُطِعِ اللهَ و رسولَه فَقَد فازَ فوزاً عظیماً.»
انتخابات بارزترین جلوهی عملِ اجتماعیِ مکلّف است. عملی که در فرایند پیچیدهی آن چارهای جز کنکاش در شخصیت تعدادی از مؤمنان برای رأی به برخی از ایشان نیست. و این ورود، نزدیک شدن به خطوطِ قرمزی است که مرزهای بُرّندهی حقوق الناس، آن را در برگرفته است. محوطهای که شریعتِ مقدس، بسیار بر آن حساس بوده و بر تقوا در آن تأکید فراوان دارد. ورود به انتخابات ورود به چنین عرصهای است.
ورودی که در عین دشواری و حساسیت، واجب است. چرا که تعیین سرنوشت اسلام بدان وابسته است و اهمال در آن - هرچند کم باشد- پذیرفته نیست. پس برای ورود به معرکهی انتخابات باید مراقبتی مضاعف داشت و الا ضمانتی برای محفوظ ماندن از کیفرِ سنگینِ محرماتِ اجتماعی وجود ندارد.
برای انجام وظیفه در انتخابات باید چند مرحله را پیمود. مرحلهی اول، اصل شرکت در انتخابات و ابراز رأی است بر خلاف آنان که گمان میکنند به دلیل سختی رعایت حقوق شرعی در مسائل اجتماعی باید از این مسائل کناره گرفت، قرآن آن را امری مسلّم دانسته و لزوم صحت محتوای آن را بیان میدارد و میگوید: «اتقوا الله و قولوا» یعنی در حالی که تقوای الهی را لحاظ کردهاید، ابراز عقیده کنید. یعنی شرط لازم این ورود را تقوا میداند نه آنکه اساس ابراز نظر را زیر سؤال ببرد و صورت مسئله را پاک کند. مرحلهی دوم درکِ «آنچه باید گفت» است. «چه باید گفت»، مفهوم «چه نباید گفت» را نیز در دل دارد. آنچه نباید گفته شود، با تبیین مصادیق «اتقوا الله» روشن میشود. یکی از مهمترین مسائل در زمینهی هدایت انتخاباتی، مسئله شناخت نقاط ضعف نامزدهاست. آیا این عمل صحیح است؟ آیا لازم است؟ آیا میتوان در صحت و لزوم آن، به تفصیل نظر داد و ملاک این تفصیل چیست؟
در پاسخ به این سؤالات، باید گفت که اولاً لازمهی انتخاب یک گزینه از میان چند گزینه، مقایسه میان آنهاست. پس نمیتوان چشم بر هم نهاد و بدون تحقیقی جامع، یکی را برگزید. اما محدودهی این تحقیق چهقدر است؟ اصل اولی آن است که در مقام مقایسه، تنها نقاط مثبت، لحاظ و گزینهی برتر انتخاب شود. پس نباید در ابتدا با حذف گزینه به نتیجه رسید. در ابتدا باید از نامزدها تبیین کامل نظراتشان را طلبید و با سنجش آنها بهترین را برگزید. این نوع از عملکرد مربوط به موقعیتی است که اصل صحت اجمالی همهی گزینهها پذیرفته شده است ولی اگر نظر و منظومه اندیشه و رفتار یک گزینه، غیر صحیح بود، وضعیت تغییر خواهد کرد. اگر خطای آن شخص یا گروه به گونهای صریح و روشن است که نیازمند توضیح و تبیین نیست، باز هم نباید از تبلیغ گزینهی صحیح یا اصحّ، فراتر رفت. زیرا مبلغان گزینه غلط، با نشر نظرات خود، به تسهیلِ تشخیص گزینه مطلوب کمک میکنند اما اگر خطای گزینهای برای برخی از مخاطبین، واضح نبود و به صورت شبهه در اذهان مطرح گردید، لازم است هدایتگران و مبلغین به تبیین و تشریح خطایی که با ظاهری صحیح جلوه نموده، بپردازند. اساساً شبهه را شبهه نامیدند زیرا شبیه به حق و مدعی آن است. و این شباهت علت اشتباه حق و باطل است. و آنان که وظیفه هدایت را بر دوش دارند، بر خود لازم میدانند که نقطهی انحراف و شکاف را کشف کرده و به آنان که دچار فتنه شدهاند بنمایانند تا از اشتباه رهایشان کنند. این عملکرد، هرچند اصل ثانوی است ولی در جای خود، لازم است. نمیتوان در حالی که قرآنها بر سر نیزهاند از امیرمؤمنان (علیهالسلام) تنها بیان قوّتهای خودش را خواست و در صورت نمایش و مبارزه با مغالطهی جناح مقابل، او را متهم به تخریب و بداخلاقی نمود. بله؛ تخریب، شرعاً حرام و قطعاً بیفایده بلکه مضر است. اما تخریب به چه معناست؟ تخریب یعنی خراب کردن و خراب کردن تنها در صورتی معنا مییابد که چیزی درست باشد. آن چنان که گفتیم، در صورت وضوح نظرات و آگاهی داشتن مخاطبین، تخطّی از اصل اولی - یعنی بیان نقاط قوت و گزینش بهترین- خطاست زیرا نیازی به ورود به نقاط ضعف نیست اما اگر جهل یا غبار شبهه، شناخت را دشوار کرد، تبیین حقیقت لازم است و این، هرگز به معنای تخریب نیست. چند نکته در وجه تمایز و مصادیق تخریب و انتقاد قابل ذکر است:
1- تخریب خیرخواهانه نیست.
2- این که به شخص یا گروهی افترا بزنیم، تخریب است.
3- این که نقاط قوت را نادیده گرفته و تنها نقاط ضعف را بیان کنیم، تخریب است.
4- این که نقاط ضعف را بیش از آنچه هست نشان دهیم، تخریب است.
5- اینکه مسئلهی اثبات نشدهای را به طور قطعی به کسی نسبت دهیم، تخریب است.
6- اینکه نقطهی ابهامی - که احتمال توجیه صحیح آن از طرف متهم و تبرئهی او در آن وجود دارد- را یکجانبه مطرح کرده و از آن نتیجه بگیریم، تخریب است.
7- اینکه به جای نقد عملکرد یا صفت یک شخص، اساس شخصیت او را زیر سؤال ببریم، تخریب است.
8- منتقد ممکن است اشتباه کند ولی مغرض نیست.
اما سه نکته را نباید فراموش کرد: اولاً ملاک در همهی آنچه گفته شد، «قولوا قولاً سدیداً» است. یعنی مطلبی که بیان میشود، استوار باشد به گونهای که در دادگاه عدل الهی، بتوان از آن دفاع کرد. مثلاً اگر مطلبی قطعی نیست، قطعی بیان نشود یا اگر احتمال چیزی وجود دارد، به صورت احتمالی مطرح شود. ثانیاً در انتخاب یک نامزد باید اصلحیت او احراز شود. نه آنکه فسق او احراز نشود. این که کسی فاسق نیست ، وظیفه شورای نگهبان است ولی رای دهندگان وظیفه دارند که اصلح را بشناسند و تفاضل او را احراز کنند پس در این روند، باید احتمالات هم لحاظ شود زیرا امور مهم، احتمال نیز مُنَجِّز (مسئولیتآور) است چرا که محتمَلِ آن - ریاستِ جمهوری اسلامی به مدت 4 سال- بسیار بزرگ است. ثالثاً در استناد اقوال و افعال و افکار به یک شخص باید ابتدا سند را به شکل دقیق بررسی کرد پس از آن با در کنار هم قرار دادن آنها، به یک نظام دست یافت و آن کلی را ارزیابی کرد و کمتر به سراغ تکگزارهها رفت. چرا که تکگزارهها قابل تأویل و اغماضاند و حتی خطای لفظی در آنها ممکن و محتمل است یا در بسیاری از موارد لازم است با قرائن مقام فهمیده شوند. پس باید منصفانه و با نگاهی جامع به ارزیابی جریان، برنامه و عملکرد نامزدها پرداخت.
و کلام آخر؛ قرآن راهکار رعایت تقوا را عدالت میداند و میفرماید «إعدلوا هو أقرب للتّقوی» عدالت ریشه و عدل، یعنی برقراری توازن میان چند طرف. و تنها «حق»، صاحب وزن است و باطل، تنها کفی بر زلال حق است که با زینتگری شیطان، مردمان را میفریبد «لاُزیننّ لهم و لاُغوینّهم». پس نباید پنداشت که برای رعایت عدالت، باید میان حق و باطل، توازن و تساوی برقرار کرد. زیرا باطل اساساً پوچ است و پوچی هیچگاه صاحب وزن نخواهد بود. بلکه باید همه را به شکلی برابر از حق، بهرهمند ساخت و همه را با میزان حق سنجید که «الوزن یومئذ الحقّ.» و طبیعی است که در نهایت، غلبه و پیروزی با اصخاب حق باشد: «فأمّا الزبد فتذهب جفاءً و امّا ما ینفع الناس فیمکث فی الأرض.» و خداوند وعده داده که در صورت رعایت تقوا و استوار سخن گفتن، عملمان را اصلاح کند و مغفرتش را بر ما فرو ریزد و رستگاری برای کسانی است که از پروردگار و پیامبرش، اطاعت کنند: «یا أیها الذین آمنوا! إتّقوا الله و قولوا قولاً سدیداً! یُصلِح لکم أعمالَکم و یَغفر لکم ذنوبَکم و مَن یُطِعِ اللهَ و رسولَه فَقَد فازَ فوزاً عظیماً.»