در پی نگارش برخی مطالب توسط برادر عزیزمان حسین قدیانی و به وجود آمدن برخی شبهات، مدتی پیش نامهای به سایت ایشان ارسال کردم و اجازه خواستم تا سرگشاده منتشر شود ولی هنوز جوابی دریافت نکردهام. با این حال به دلیل گستردگی شبهات و رواج آنها، چارهای جز انتشار آن نیافتم. متن نامه بدین شرح است:
«بسمه تعالی
خدمت جناب مستطاب آقای حسین قدیانی (دامت توفیقاته)
ضمن عرض سلام و تبریک اعیاد شعبانیه
غرض از نگارش این نامه، بیان چند نکته است که لازم دیده شد به محضرتان تقدیم گردد.
1- بنده به عنوان عضوی کوچک از خیل محبّان ولایت و ارادتمندان حزب الله، شما را به عنوان برادری بزرگتر، آگاه، فعال و فرزند یک مرد آسمانی شناخته و قلباً به جناب عالی ارادت دارم. پس آنچه را که مینویسم به این چشم بنگرید نه یک مخاصمهی دشمنانه.
2- طبعاً پیشتر و بیشتر از بنده به این امر وافقید که نباید یک جمعیت را به یک چوب راند.
3- توهین و تندروی و احیاناً برخورد فیزیکی نسبت به شما، صرفاً به دلیل اختلاف نظری که حق طبیعی هر شخص است، امری بسیار ناپسند و قبیح بوده که خداوند عاملان آن را متنبّه گرداند.
4- انتخابات 92 با همهی خوبیها و بدیهایش تمام شد مانند همهی حوادث دیگر که میآیند و میروند. آنچه مهم است، عملکردی است که برجای میماند و درسهایی که باید از حوادث گرفت. اما درس گرفتن به معنای ادامه دادن اختلافات و گستراندن شکافها نیست. نه تنها شنبهی پس از انتخابات که همهی چهار سال پس از انتخابات باید ایام همدلی و مهربانی باشد. شما در انتخابات نظری داشتید و گروهی دیگر نظری و هر دو گروه مدعی کشف حجت شرعی بر نظر خود بودند و إن شاء الله هر دو مأجور خواهند بود. اگر چه نتیجه انتخابات را به دلیل قصور و تقصیر گروه دیگر بدانیم، حق نداریم معتقدات ایشان را یکسویه به تندباد نقد بسپاریم و خود را پیروز میدان به شمار آوریم. قطعاً در رفتارهای متراکم همهی گروهها، خطا یافت میشود ولی در تشخیص اینکه کدام خطا سنگینتر بوده و خطاها را چه کسی یا کسانی مرتکب شدهاند، باید بسیار دقت نمود. متأسفانه هستند برخی مدعیان که قیافهی حق به جانب دارند و هرگاه پیروزی حاصل شود، خود را سردار فتح میدانند و هرگاه شکستی حاصل آید، به گردن دیگرانی که بهتر فحش میخورند میاندازند. از سوی دیگر کسی حق ندارد بر مبنای استدلال خود و بدون در نر داشتن صُغریات و کُبریات طرف مقابل، او را محکوم کند. باید حرف طرف مقابل را هم شنید شاید نکتهای باشد که ما در استدلالمان از آن غافل بودهایم و همان نکته، نگاه و حرکت ما را به کلی دگرگون کند. نکتهی دیگر آنکه نباید به صرف یک خطا تمام وجود یک شخص یا گروه را تخطئه نمود. حال با توجه به این نکات و آنچه در هفتههای گذشته نگاشتهاید، چند مطلب را ذکر میکنم:
الف) رأی آوری جناب حجةالاسلام دکتر روحانی، عوامل متعددی داشت که به گمان حقیر، مهمترین عامل آن، ضعف عملکرد دولت دهم به عنوان دولتی که اصولگرا معرفی میشد، بود. عوامل دیگر عبارتند از صراحت و شدت انتقاد وی از دولت دهم، چندپارگی و درگیری داخلی مدعیان اصولگرایی، تخریب اصولگرایی و اصولگرایان توسط رسانههای شارلاتان غیرخودی، حمایت هاشمی و خاتمی از جناب روحانی، ملبس بودن به لباس روحانیت، فن بیان قوی وی و ...
ب) دربارهی حضرت علامه مصباح، چند نکته لازم به ذکر است: اولاً تعبیر شما دربارهی «در بیعت علامه نبودن» صحیح است. ما نیز در بیعت با علامه نیستیم و خود استاد مصباح نیز هرگز از کسی این را نخواستهاند بلکه همواره بر این نکته تأکید داشتهاند که باید آگاهی و بینش خود را افزایش دهید و در دیدار با عدهای از دانشجویان به صراحت فرمودند که من تبعیت بیچون و چرای شما را نمیخواهم. پس اتهام چشم و گوش بستگی را نباید به موافقان نظر علامه وارد نمود. ایشان هیچگاه دیگران را به آنچه خود فهمیدهاند، تکلیف نمیکنند. ثانیاً نظر علامه برای ما مهم است زیرا دلایل تجربی و نقلی ما را بر این امر وامیدارند. دلایل تجربی فراواناند: حضور در هستهی اولیهی یازده نفری جامعهی مدرسین/ انتشار تندترین نشریه علیه رژیم طاغوت به تنهایی/ فهم التقاط فکری سازمان مجاهدین خلق پیش از تغییرات ایدئولوژیک سازمان/ مبارزه با افکار دکتر شریعتی در حالی که بسیاری از دوستان و شاگردان استاد، ایشان را با فحش یا ضرب، مورد بیمهری قرار دادند و حتی شهید مطهری نیز علیه او موضع نداشت/ مناظرات اوائل انقلاب در تلویزیون با گروههای مختلف/ تأسیس چندین نهاد آموزشیپژوهشی جهت پشتیبانی فکری انقلاب اسلامی (مؤسسه «در راه حق»، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، بنیاد باقر العلوم، مؤسسه امام خمینی، مدرسه علمیه رشد و ...)/ هشدار نسبت به خطر دکتر سروش در دههی 60/ حضور فعال در دانشگاهها و مراکز علمی و تبیین مسائل اساسی اسلام و انقلاب در طول سالهای پس از انقلاب/ نقد و مبارزه با اصول و مبانی جریانات غیر خودی در دهه 70 و 80/ تذکر خطر حضور برخی افراد در دولت نهم تنها چند ماه پس از تشکیل دولت نهم/ روشنگریهای بیمثال در فتنه / نقد مبنایی حلقهی انحرافی دولت دهم
اما دلائل نقلی: اینکه امام خمینی ایشان را ذوشهادتین دانسته بودند/ اینکه شهید والامقام آیت الله بهشتی در نامهای چنین مینگارند: «در پى ساعت دنجى بودم که بتوانم با آقاى مصباح که «مصباح دوستان» است با فکرى فارغ گفتگوکنم.»/ اینکه امام خامنهای ایشان را پر کنندهی خلأ وجودی علامه طباطبایی و شهید مطهری دانستند/ اینکه امام خامنهای ایشان را پشتوانهی تئوریک نظام میدانند/ اینکه امام خامنهای در اسفند 89 ایشان را دارای بصیرت به معنای حقیقی کلمه خواندند/ اینکه امام خامنهای فرمودند: «به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحب نظر در مسایل اساسی اسلام ارادت قلبی دارم.» / و فرمودند: «این هجومهای تبلیغاتی که به شخصیتهای برجسته و انسانهای والا و بااخلاق برجسته وارد میکنند، نشاندهنده اهداف و نیات دشمن است. یک نفر مثل جناب آقای مصباح که حقیقتاً این شخصیت عزیز، جزو شخصیتهایی است که همه دلسوزان اسلام و معارف اسلامی از اعماق دل بایستی قدردان و سپاسگزار این مرد عزیز باشند، مورد هجوم تبلیغاتی قرار میگیرند! حرف رسا و نافذ، منطق قوی و مستحکم هرجایی که باشد، آنجا را دشمن زود تشخیص می دهد، چون حسابگر است. دشمن آنجا را میشناسد و به مقابلهاش میآید. با مرحوم شهید مطهری هم همینجور برخورد کردند.»/ اینکه مرحوم آیت الله مشکینی درباره ایشان فرمودند: «حوزهها باید دهها سال سهم امام بخورند، هزاران نفر در اینجا تحصیل کنند تا در هر عصری یک یا چند نفری نظیر آیت الله مصباح به دست آید. اگر ده نفر عالم بزرگ در حوزه پیدا کنید، یقیناً یکی از آنها آیت الله مصباح است. ما به عظمت او معتقدیم، او یکی از خزانه های وجودی ماست، برای اینکه شمشیر برنده اسلام در مقابل کفر است، لذا خیلی با او دشمن هستند. علامت اینکه این شخص همراه با اسلام است و فداکار اسلام است همین فراوانی حملهها علیه ایشان است.»/ و ...
فرمودهاید آیت الله مصباح را به عنوان مطهری زمان قبول دارید نه بهشتی زمان. اولاً امام خامنهای نفرمودند ایشان مطهری زمان است تا ما بگوییم ایشان در قوتها و ضعفها مانند شهید مطهریاند بلکه فرمودند ایشان خلأ آن بزرگوار را پر کردهاند. ثانیاً مگر شهید مطهری در فهم انحرافات و التقاطها و مبارزه با آنها از پیشتازترینها نبود؟! ثالثاً مگر غیر از علامه مصباح چه کسی را در این زمانه مییابید که به اندازهی ایشان مانند شهید بهشتی مورد تهاجم بیرحمانهی دشمنان و غیرخودیها باشد؟! کادرسازی و فعالیت تشکیلاتی مخلصانه بارزترین ویژگی آیت الله بهشتی بود و در این زمانه چهکسی به اندازهی علامه مصباح در پی چنین اقداماتی است؟!
ج) ما به دلیل آنچه در بالا ذکر کردیم تا زمانی که خطای آشکاری از حضرت علامه نبینیم، قول ایشان را لاأقل بسیار قابل اعتنا میدانیم. تا به حال نیز از همراهی با ایشان پشیمان نبوده و نیستیم. ایراد میگیرند که چرا از احمدینژاد آنچنان حمایت کردند و اینچنین شد. در جواب چند نکته را باید گفت. اولاً جناب استاد مصباح نه در انتخابات 84 و نه در انتخابات 88 از احمدینژاد نام نبردند، ملاکهایی را ذکر کردند که ظاهراً بر دکتر احمدینژاد منطبق بود و البته با فشار اطرافیان و از طریق ارجاع به رئیس دفتر رأی خود را بیان کرده بودند. ایشان تنها در انتخابات 76 و 92 از یک نامزد نام بردند و از او به صراحت حمایت کردند علت تصریح در این انتخابات نیز به دلیل ساز و کار اجرایی جبههی پایداری بود که عنوان تأیید به خود میگرفت. ثانیاً مگر ما از حمایت از احمدینژاد پشیمانیم؟ مگر میتوان عاقبت کسی را فهمید؟ و مگر احمدینژاد در دولت نهم اینچنین بود؟ مگر خود شما پس از قضایای معاونت اولی و خانهنشینی «یادش بخیر «جومونگ ایرانزمین»» نمینوشتید؟ مگر زیاد بن ابیه گماردهی امیرالمؤمنین نبود؟ هنوز هم اگر نبود این قلاده بر گردن دکتر احمدینژاد بر همهی رقابیش ترجیح داشت. ایراد میگیرید که چرا دکتر لنکرانی به عنوان نامزد جبهه رد صلاحیت شده و جبهه به سراغ دکتر جلیلی رفت. اشکال اعلام زودهنگام نامزد توسط جبهه را شاید بر جبهه وارد بدانم ولی دربارهی اعلام دکتر جلیلی پس از دکتر لنکرانی نه. علامه حتی پس از اعلام نظر شورای نگهبان، فرمودند که هنوز نامزد اصلح به حسب تشخیص ما دکتر لنکرانی است ولی در میان افراد موجود، دکتر جلیلی اصلح است. و این نباید دستآویزی برای تمسخر جبههی پایداری باشد زیرا ایشان صلاحیت بلکه اصلحیت دکتر لنکرانی را احراز کرده بودند ولی شورای نگهبان به این تشخیص نرسیده بود و وظیفهی خود را انجام داد. پس اشکال بر هیچ یک از طرفین وارد نیست. البته اینها همه پس از آن است که انصراف دکتر لنکرانی را به دلیل عدم احراز صلاحیتش بدانیم. ایراد میگیرید که چرا نامزد مورد تأیید جبهه پایداری کنارهگیری نکرد و در رقابت باقی ماند و این اشکال را به جبهه پایداری و سپس علامه سرایت میدهید. اولاً جناب دکتر جلیلی مورد تأیید و حمایت جبهه بودند نه نامزد تحتالاختیار آن. ثانیاً علامه مصباح یکی از اعضای شورای فقهای جبههی پایداری اند نه رهبر یا دبیر یا رئیس آن. ثالثاً اینکه کنارهگیری نکردن جناب جلیلی خطا بود، اول الکلام و محل بحث است. باید به نفع چه کسی کناره میگرفت؟ و آیا با کنارهگیری او یکی از اصولگرایان رأی میآورد؟ اولاً رأی جناب دکتر روحانی بیش از پنجاه درصد بود یعنی جمع آراء اصولگرایان کمتر از 40 درصد بود. ثانیاً اساس تقسیمبندی نامزدها و مردم به اصولگرا، اصلاحطلب و مستقل غلط و بیمبناست. ثالثاً چرا باید جناب جلیلی به نفع جناب قالیباف کناره میگرفت نه بالعکس؟ غیر از این است که جناب قالیباف از مدتها پیش مشغول فعالیت برای انتخابات بودند و حالا کنارهگیریشان ممکن نبود؟! غیر از این است که جناب قالیباف پیش از دیگر اعضای ائتلاف مثلث، از فروپاشی ضرورت و محو شدن صورتمسئلهی ائتلاف سخن گفت؟! و مگر همین جناب قالیباف نبود که میفرمود «اگر به ائتلاف عمل نکردیم، در دین ما شک کنید.» ؟! رسانههای طرفدار کدام نامزد همواره به اولویت قطعی نامزدشان نسبت به همهی نامزدها در نظرسنجیها سخن میراندند؟! سیل تخریب جبههی پایداری و دکتر لنکرانی و دکتر جلیلی و علامه مصباح توسط کدام رسانهها پی گرفته میشد؟! آیا اگر جلیلی، یک نامزد را دارای میزان صلاحیتی که بتواند به نفع او کنار رود ندانست و به نفع او کنار نرفت، باید بر سر او فریاد کشید که چرا در برابر نامزدِ به اصطلاح اصلاحطلب به نفع کسی که او را اصولگرا میدانند - و لو آنکه تو قبولش نداشته باشی- انصراف ندادی؟! آیا این عمل، همان دعوای اصولگرا و اصلاحطلب نیست که امام خامنهای به صراحت آن را نفی و از آن نهی کردند؟ اشکال شما پیش و بیش از آنکه به جبهه پایداری و علامه مصباح و دکتر جلیلی وارد باشد، به دکتر ولایتی - به عنوان مسبب ائتلاف- و جامعهی مدرسین وارد است.
ج) خالص سازی با جذب حداکثری و دفع حداقلی منافات ندارد. خالصسازی به معنای غربال کردن همه و دور ریختن اثریت نیست. خالص سازی یعنی هرکس به اندازهی پایبندیاش به اصول و مبانی و صلاحیتش، صاحب منصب شود. یعنی اگر ریاست جمهوری خطیرترین پست اجرایی کشور است، خالصترین فرد برای آن قرار داده شود و همین ترتیب در سلسله مراتب حفظ گردد. این نوع از عملکرد، نشأت گرفته از نظام حکمت صدرایی است که بر مبنای وحدت و تشکیک در وجود شکل میگیرد و معادل سیاسیاش اینگونه است که همه، بهرهای از حقیقت دارند و باید طبق شدت حقانیتشان در نظامات چیده شوند و این عین جذب حداکثری و دفع حداقلی است. با دوستان مروت با دشمنان مدارا. همهی کسانی که در مسجد داخل میشود مورد تکریم خواهد بود ولی بنا نیست هرکس را به پیشنمازی بپذیریم. حالا اگر عدهای رسانهی غیرخودی یافت شوند و چهرهی مدعیان خالصسازی را وحشتناک و ترشرو جلوه دهند، طبیعی است که برداشت عمومی از خالصسازی، عملی برخلاف وحدت و منویات امام خامنهای و خط امام و مصالح نظام و در راستای تفرقهافکنی و انحصارگرایی باشد. ما را اگر خاک پای علی علیه السلام هم بدانند، سروریم ولی شامیان، شهادت امیرالمؤمنین در محراب را باور نمیکردند.
د) باز هم تأکید میکنم آنچه نتیجه انتخابات را رقم زد اصلاحطلب بودن آقای روحانی نبود پس هنوز هم میتوان گفت اصلاحطلبان خطرناک نیستند. اساساً هنوز هم اصلاحطلبان در امکان استعمال این لفظ برای این جناب مردّدند. رأی اصلاحطلبان پیش از کنارهگیری دکتر عارف چقدر بود؟ چند درصد از مردم آقای هاشمی را اصلاحطلب میدانند؟ آیا مقصر تفرقهی صاحبان نام اصولگرایی، جبههی پایداری است؟ سلّمنا که مقصر است آیا تنها او مقصر است؟ آیا هدف از تشکیل ائتلاف، وحدت اصولگرایان نبود ولو آنکه خروجی ائتلاف، کسی غیر از آن سه نفر باشد؟ آیا آقای جلیلی اصولگرا نبود و آیا میزان رأی قابل اعتنا را نداشت؟ آیا نمیتوان تقصیر هر دو گروه را مساوی دانست؟ چرا اینچنین تند میتازید؟ همپیالگی جبههی پایداری و حلقهی انحرافی را چگونه اثبات میکنید؟ جبههی به گفتهی شما خطاکار ناپایدار هم یکی از مدعیان اعتقاد به انقلاب است پس چرا در قبال این خودیِ خطاکار، سیاست دفع حداکثری پیش گرفتهاید و شیطان اکبرش میدانید؟! نسبت دادن قضایای 22 بهمن قم به جبههی پایداری لاأقل خلاف تقوا نیست؟! سخن زیاد است ولی نباید نامه از این درازتر شود.
آنچه در انتخابات اتفاق افتاد نه آنقدر بد است که به خاطرش همهی پلها را مخروبه بدانیم و بر سر همه فریاد کشیم و همهچیز را از دست رفته بدانیم. و نه آنقدر بعید بود که به خاطر آن، شوکه شویم و بر بخت خودیها و انقلاب لگد بزنیم. عرصهی جدیدی گشوده شده است و ما باید با نگاهی به آینده و عبرت از گذشته، حرکت امروز را جهت دهیم و به آن سرعت لازم بخشیم. نباید بر شاخه بنشینیم و بُن ببریم که فرضاً چرا بن آنچنان که ما فهمیدیم، سمت و سو نگرفت. برادر عزیز آقای قدیانی! هنوز هم قلم جهادگر شما را در میادین امروز و فردا انتظار میکشیم.
3- راستی قبل از خداحافظی بگویم تنها آن تعداد که به جلیلی رأی دادند، طرفدار انقلاب و مقاومت نیستند. قریب به اتفاق آنهایی که پای صندوق آمدند، انقلاب و اسلام را قبول دارند و اکثر آن اکثریت، مقاومت را. ولی آن تعداد که به جلیلی رأی دادند، محوریت و اولویت گفتمان مقاومت را و اطمینان به جلیلی برای پرچمداری این گفتمان را پذیرفته بودند چه بسیار افرادی که مقاومت را قبول داشتند ولی جلیلی را دولتی میدانستند یا به او اطمینان نکردند یا افرادی که مقاومت را میپذیرفتند ولی کسی دیگر را اصلح دانستند یا ... . اگر هم بخواهیم مانند شما بدبینانه نگاه کنیم، میگوییم بله، 4 میلیون انسانِ تاپِ انقلابیِ 6 دانگ در این مملکت داریم که حاضرند در این شرایط بد اقتصادی هم آرمانها را بر نان و آب ترجیح دهند. خود این آمار، نشاندهندهی رشد چشمگیر حزب اللهی داغ در ایران است. البته پیشتر گفتم که این تحلیل، جدلی است نه واقعی.
آقای قدیانی! آنان که در حق شما ظلم کردند، حزباللهی نیستند، هواپرستانیاند که چندی است هوای خود را در حزباللهی جا زدن خود یافتهاند و با آن کاسبی میکنند و نه تنها به عمق آن ایمان ندارند، لوازم ظاهریش را نیز رعایت نمیکنند. ما و شما برادریم پس اینگونه کینهتوزانه و نیشدار ننویسید و چشمبسته همه را به یک تیغ، سر نزنید.
- در صورت صلاحدید این نوشته را سرگشاده منتشر کنم تا شبهاتی که در فضای مجازی ایجاد شده مرتفع گردد. منتظر پاسخ حضرت عالی هستم.»