سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شخص دیندار، ... حسادت را رها کرده است .در نتیجه، دوستی پدیدار شده است . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :9
کل بازدید :89769
تعداد کل یاداشته ها : 35
103/2/5
5:45 ع

در پی نگارش برخی مطالب توسط برادر عزیزمان حسین قدیانی و به وجود آمدن برخی شبهات، مدتی پیش نامه­ای به سایت ایشان ارسال کردم و اجازه خواستم تا سرگشاده منتشر شود ولی هنوز جوابی دریافت نکرده­ام. با این حال به دلیل گستردگی شبهات و رواج آن­ها، چاره­ای جز انتشار آن نیافتم. متن نامه بدین شرح است:

«بسمه تعالی

خدمت جناب مستطاب آقای حسین قدیانی (دامت توفیقاته)

ضمن عرض سلام و تبریک اعیاد شعبانیه

غرض از نگارش این نامه، بیان چند نکته است که لازم دیده شد به محضرتان تقدیم گردد.

1-  بنده به عنوان عضوی کوچک از خیل محبّان ولایت و ارادتمندان حزب الله، شما را به عنوان برادری بزرگتر، آگاه، فعال و فرزند یک مرد آسمانی شناخته و قلباً به جناب عالی ارادت دارم. پس آن­چه را که می­نویسم به این چشم بنگرید نه یک مخاصمه­ی دشمنانه.

2-     طبعاً پیش­تر و بیش­تر از بنده به این امر وافقید که نباید یک جمعیت را به یک چوب راند.

3-  توهین و تندروی و احیاناً برخورد فیزیکی نسبت به شما، صرفاً به دلیل اختلاف نظری که حق طبیعی هر شخص است، امری بسیار ناپسند و قبیح بوده که خداوند عاملان آن را متنبّه گرداند.

4-  انتخابات 92 با همه­ی خوبی­ها و بدی­هایش تمام شد مانند همه­ی حوادث دیگر که می­آیند و می­روند. آن­چه مهم است، عملکردی است که برجای می­ماند و درس­هایی که باید از حوادث گرفت. اما درس گرفتن به معنای ادامه دادن اختلافات و گستراندن شکاف­ها نیست. نه تنها شنبه­ی پس از انتخابات که همه­ی چهار سال پس از انتخابات باید ایام هم­دلی و مهربانی باشد. شما در انتخابات نظری داشتید و گروهی دیگر نظری و هر دو گروه مدعی کشف حجت شرعی بر نظر خود بودند و إن شاء الله هر دو مأجور خواهند بود. اگر چه نتیجه انتخابات را به دلیل قصور و تقصیر گروه دیگر بدانیم، حق نداریم معتقدات ایشان را یک­سویه به تندباد نقد بسپاریم و خود را پیروز میدان به شمار آوریم. قطعاً در رفتارهای متراکم همه­ی گروه­ها، خطا یافت می­شود ولی در تشخیص این­که کدام خطا سنگین­تر بوده و خطاها را چه کسی یا کسانی مرتکب شده­اند، باید بسیار دقت نمود. متأسفانه هستند برخی مدعیان که قیافه­ی حق به جانب دارند و هرگاه پیروزی حاصل شود، خود را سردار فتح می­دانند و هرگاه شکستی حاصل آید، به گردن دیگرانی که بهتر فحش می­خورند می­اندازند. از سوی دیگر کسی حق ندارد بر مبنای استدلال خود و بدون در نر داشتن صُغریات و کُبریات طرف مقابل، او را محکوم کند. باید حرف طرف مقابل را هم شنید شاید نکته­ای باشد که ما در استدلالمان از آن غافل بوده­ایم و همان نکته، نگاه و حرکت ما را به کلی دگرگون کند. نکته­ی دیگر آن­که نباید به صرف یک خطا تمام وجود یک شخص یا گروه را تخطئه نمود. حال با توجه به این نکات و آن­چه در هفته­های گذشته نگاشته­اید، چند مطلب را ذکر می­کنم:

الف) رأی آوری جناب حجةالاسلام دکتر روحانی، عوامل متعددی داشت که به گمان حقیر، مهم­ترین عامل آن، ضعف عملکرد دولت دهم به عنوان دولتی که اصول­گرا معرفی می­شد، بود. عوامل دیگر عبارتند از صراحت و شدت انتقاد وی از دولت دهم، چندپارگی و درگیری داخلی مدعیان اصول­گرایی، تخریب اصول­گرایی و اصول­گرایان توسط رسانه­های شارلاتان غیرخودی، حمایت هاشمی و خاتمی از جناب روحانی، ملبس بودن به لباس روحانیت، فن بیان قوی وی و ...

ب) درباره­ی حضرت علامه مصباح، چند نکته لازم به ذکر است: اولاً تعبیر شما درباره­ی «در بیعت علامه نبودن» صحیح است. ما نیز در بیعت با علامه نیستیم و خود استاد مصباح نیز هرگز از کسی این را نخواسته­اند بلکه همواره بر این نکته تأکید داشته­اند که باید آگاهی و بینش خود را افزایش دهید و در دیدار با عده­ای از دانشجویان به صراحت فرمودند که من تبعیت بی­چون و چرای شما را نمی­خواهم. پس اتهام چشم و گوش بستگی را نباید به موافقان نظر علامه وارد نمود. ایشان هیچ­گاه دیگران را به آن­چه خود فهمیده­اند، تکلیف نمی­کنند. ثانیاً نظر علامه برای ما مهم است زیرا دلایل تجربی و نقلی ما را بر این امر وامی­دارند. دلایل تجربی فراوان­اند: حضور در هسته­ی اولیه­ی یازده نفری جامعه­ی مدرسین/ انتشار تندترین نشریه علیه رژیم طاغوت به تنهایی/ فهم التقاط فکری سازمان مجاهدین خلق پیش از تغییرات ایدئولوژیک سازمان/ مبارزه با افکار دکتر شریعتی در حالی که بسیاری از دوستان و شاگردان استاد، ایشان را با فحش یا ضرب، مورد بی­مهری قرار دادند و حتی شهید مطهری نیز علیه او موضع نداشت/ مناظرات اوائل انقلاب در تلویزیون با گروه­های مختلف/ تأسیس چندین نهاد آموزشی­پژوهشی جهت پشتیبانی فکری انقلاب اسلامی (مؤسسه «در راه حق»، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، بنیاد باقر العلوم، مؤسسه امام خمینی، مدرسه علمیه رشد و ...)/ هشدار نسبت به خطر دکتر سروش در دهه­ی 60/ حضور فعال در دانشگاه­ها و مراکز علمی و تبیین مسائل اساسی اسلام و انقلاب در طول سال­های پس از انقلاب/ نقد و مبارزه با اصول و مبانی جریانات غیر خودی در دهه 70 و 80/ تذکر خطر حضور برخی افراد در دولت نهم تنها چند ماه پس از تشکیل دولت نهم/ روشن­گری­های بی­مثال در فتنه / نقد مبنایی حلقه­ی انحرافی دولت دهم

اما دلائل نقلی: این­که امام خمینی ایشان را ذوشهادتین دانسته بودند/ این­که شهید والامقام آیت الله بهشتی در نامه­ای چنین می­نگارند: «در پى ساعت دنجى بودم که بتوانم با آقاى مصباح که «مصباح دوستان» است با فکرى فارغ گفتگوکنم.»/ این­که امام خامنه­ای ایشان را پر کننده­ی خلأ وجودی علامه طباطبایی و شهید مطهری دانستند/ این­که امام خامنه­ای ایشان را پشتوانه­ی تئوریک نظام می­دانند/ این­که امام خامنه­ای در اسفند 89 ایشان را دارای بصیرت به معنای حقیقی کلمه خواندند/ این­که امام خامنه­ای فرمودند: «به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحب نظر در مسایل اساسی اسلام ارادت قلبی دارم.» / و فرمودند: «این هجوم­های تبلیغاتی که به شخصیت­های برجسته و انسان­های والا و بااخلاق برجسته وارد می­کنند، نشان­دهنده اهداف و نیات دشمن است. یک نفر مثل جناب آقای مصباح که حقیقتاً این شخصیت عزیز، جزو شخصیت­هایی است که همه دلسوزان اسلام و معارف اسلامی از اعماق دل بایستی قدردان و سپاس­گزار این مرد عزیز باشند، مورد هجوم تبلیغاتی قرار می­گیرند! حرف رسا و نافذ، منطق قوی و مستحکم هرجایی که باشد، آن­جا را دشمن زود تشخیص می دهد، چون حسابگر است. دشمن آن­جا را می­شناسد و به مقابله­اش می­آید. با مرحوم شهید مطهری هم همین­جور برخورد کردند.»/ این­که مرحوم آیت الله مشکینی درباره ایشان فرمودند: «حوزه­ها باید ده­ها سال سهم امام بخورند، هزاران نفر در این­جا تحصیل کنند تا در هر عصری یک یا چند نفری نظیر آیت الله مصباح به دست آید. اگر ده نفر عالم بزرگ در حوزه پیدا کنید، یقیناً یکی از آن­ها آیت الله مصباح است. ما به عظمت او معتقدیم، او یکی از خزانه های وجودی ماست، برای این­که شمشیر برنده اسلام در مقابل کفر است، لذا خیلی با او دشمن هستند. علامت این­که این شخص همراه با اسلام است و فداکار اسلام است همین فراوانی حمله­ها علیه ایشان است.»/ و ...

فرموده­اید آیت الله مصباح را به عنوان مطهری زمان قبول دارید نه بهشتی زمان. اولاً امام خامنه­ای نفرمودند ایشان مطهری زمان است تا ما بگوییم ایشان در قوت­ها و ضعف­ها مانند شهید مطهری­اند بلکه فرمودند ایشان خلأ آن بزرگوار را پر کرده­اند. ثانیاً مگر شهید مطهری در فهم انحرافات و التقاط­ها و مبارزه با آن­ها از پیش­تازترین­ها نبود؟! ثالثاً مگر غیر از علامه مصباح چه کسی را در این زمانه می­یابید که به اندازه­ی ایشان مانند شهید بهشتی مورد تهاجم بی­رحمانه­ی دشمنان و غیرخودی­ها باشد؟! کادرسازی و فعالیت تشکیلاتی مخلصانه بارزترین ویژگی آیت الله بهشتی بود و در این زمانه چه­کسی به اندازه­ی علامه مصباح در پی چنین اقداماتی است؟!

ج) ما به دلیل آن­چه در بالا ذکر کردیم تا زمانی که خطای آشکاری از حضرت علامه نبینیم، قول ایشان را لاأقل بسیار قابل اعتنا می­دانیم. تا به حال نیز از همراهی با ایشان پشیمان نبوده و نیستیم. ایراد می­گیرند که چرا از احمدی­نژاد آن­چنان حمایت کردند و این­چنین شد. در جواب چند نکته را باید گفت. اولاً جناب استاد مصباح نه در انتخابات 84 و نه در انتخابات 88 از احمدی­نژاد نام نبردند، ملاک­هایی را ذکر کردند که ظاهراً بر دکتر احمدی­نژاد منطبق بود و البته با فشار اطرافیان و از طریق ارجاع به رئیس دفتر رأی خود را بیان کرده بودند. ایشان تنها در انتخابات 76 و 92 از یک نامزد نام بردند و از او به صراحت حمایت کردند علت تصریح در این انتخابات نیز به دلیل ساز و کار اجرایی جبهه­ی پایداری بود که عنوان تأیید به خود می­گرفت. ثانیاً مگر ما از حمایت از احمدی­نژاد پشیمانیم؟ مگر می­توان عاقبت کسی را فهمید؟ و مگر احمدی­نژاد در دولت نهم این­چنین بود؟ مگر خود شما پس از قضایای معاونت اولی و خانه­نشینی «یادش بخیر «جومونگ ایران­زمین»» نمی­نوشتید؟ مگر زیاد بن ابیه گمارده­ی امیرالمؤمنین نبود؟ هنوز هم اگر نبود این قلاده بر گردن دکتر احمدی­نژاد بر همه­ی رقابیش ترجیح داشت. ایراد می­گیرید که چرا دکتر لنکرانی به عنوان نامزد جبهه رد صلاحیت شده و جبهه به سراغ دکتر جلیلی رفت. اشکال اعلام زودهنگام نامزد توسط جبهه را شاید بر جبهه وارد بدانم ولی درباره­ی اعلام دکتر جلیلی پس از دکتر لنکرانی نه. علامه حتی پس از اعلام نظر شورای نگهبان، فرمودند که هنوز نامزد اصلح به حسب تشخیص ما دکتر لنکرانی است ولی در میان افراد موجود، دکتر جلیلی اصلح است. و این نباید دست­آویزی برای تمسخر جبهه­ی پایداری باشد زیرا ایشان صلاحیت بلکه اصلحیت دکتر لنکرانی را احراز کرده بودند ولی شورای نگهبان به این تشخیص نرسیده بود و وظیفه­ی خود را انجام داد. پس اشکال بر هیچ یک از طرفین وارد نیست. البته این­ها همه پس از آن است که انصراف دکتر لنکرانی را به دلیل عدم احراز صلاحیتش بدانیم. ایراد می­گیرید که چرا نامزد مورد تأیید جبهه پایداری کناره­گیری نکرد و در رقابت باقی ماند و این اشکال را به جبهه پایداری و سپس علامه سرایت می­دهید. اولاً جناب دکتر جلیلی مورد تأیید و حمایت جبهه بودند نه نامزد تحت­الاختیار آن. ثانیاً علامه مصباح یکی از اعضای شورای فقهای جبهه­ی پایداری اند نه رهبر یا دبیر یا رئیس آن. ثالثاً این­که کناره­گیری نکردن جناب جلیلی خطا بود، اول الکلام و محل بحث است. باید به نفع چه کسی کناره می­گرفت؟ و آیا با کناره­گیری او یکی از اصول­گرایان رأی می­آورد؟ اولاً رأی جناب دکتر روحانی بیش از پنجاه درصد بود یعنی جمع آراء اصول­گرایان کمتر از 40 درصد بود. ثانیاً اساس تقسیم­بندی نامزدها و مردم به اصول­گرا، اصلاح­طلب و مستقل غلط و بی­مبناست. ثالثاً چرا باید جناب جلیلی به نفع جناب قالیباف کناره می­گرفت نه بالعکس؟ غیر از این است که جناب قالیباف از مدتها پیش مشغول فعالیت برای انتخابات بودند و حالا کناره­گیری­شان ممکن نبود؟! غیر از این است که جناب قالیباف پیش از دیگر اعضای ائتلاف مثلث، از فروپاشی ضرورت و محو شدن صورت­مسئله­ی ائتلاف سخن گفت؟! و مگر همین جناب قالیباف نبود که می­فرمود «اگر به ائتلاف عمل نکردیم، در دین ما شک کنید.» ؟! رسانه­های طرف­دار کدام نامزد همواره به اولویت قطعی نامزدشان نسبت به همه­ی نامزدها در نظرسنجی­ها سخن می­راندند؟! سیل تخریب جبهه­ی پایداری و دکتر لنکرانی و دکتر جلیلی و علامه مصباح توسط کدام رسانه­ها پی گرفته می­شد؟! آیا اگر جلیلی، یک نامزد را دارای میزان صلاحیتی که بتواند به نفع او کنار رود ندانست و به نفع او کنار نرفت، باید بر سر او فریاد کشید که چرا در برابر نامزدِ به اصطلاح اصلاح­طلب به نفع کسی که او را اصول­گرا می­دانند - و لو آن­که تو قبولش نداشته باشی- انصراف ندادی؟! آیا این عمل، همان دعوای اصول­گرا و اصلاح­طلب نیست که امام خامنه­ای به صراحت آن را نفی و از آن نهی کردند؟ اشکال شما پیش و بیش از آن­که به جبهه پایداری و علامه مصباح و دکتر جلیلی وارد باشد، به دکتر ولایتی - به عنوان مسبب ائتلاف- و جامعه­ی مدرسین وارد است.

ج) خالص سازی با جذب حداکثری و دفع حداقلی منافات ندارد. خالص­سازی به معنای غربال کردن همه و دور ریختن اثریت نیست. خالص سازی یعنی هرکس به اندازه­ی پایبندی­اش به اصول و مبانی و صلاحیتش، صاحب منصب شود. یعنی اگر ریاست جمهوری خطیرترین پست اجرایی کشور است، خالص­ترین فرد برای آن قرار داده شود و همین ترتیب در سلسله مراتب حفظ گردد. این نوع از عملکرد، نشأت گرفته از نظام حکمت صدرایی است که بر مبنای وحدت و تشکیک در وجود شکل می­گیرد و معادل سیاسی­اش این­گونه است که همه، بهره­ای از حقیقت دارند و باید طبق شدت حقانیت­شان در نظامات چیده شوند و این عین جذب حداکثری و دفع حداقلی است. با دوستان مروت با دشمنان مدارا. همه­ی کسانی که در مسجد داخل می­شود مورد تکریم خواهد بود ولی بنا نیست هرکس را به پیش­نمازی بپذیریم. حالا اگر عده­ای رسانه­ی غیرخودی یافت شوند و چهره­ی مدعیان خالص­سازی را وحشت­ناک و ترش­رو جلوه دهند، طبیعی است که برداشت عمومی از خالص­سازی، عملی برخلاف وحدت و منویات امام خامنه­ای و خط امام و مصالح نظام و در راستای تفرقه­افکنی و انحصارگرایی باشد. ما را اگر خاک پای علی علیه السلام هم بدانند، سروریم ولی شامیان، شهادت امیرالمؤمنین در محراب را باور نمی­کردند.

د) باز هم تأکید می­کنم آن­چه نتیجه انتخابات را رقم زد اصلاح­طلب بودن آقای روحانی نبود پس هنوز هم می­توان گفت اصلاح­طلبان خطرناک نیستند. اساساً هنوز هم اصلاح­طلبان در امکان استعمال این لفظ برای این جناب مردّدند. رأی اصلاح­طلبان پیش از کناره­گیری دکتر عارف چقدر بود؟ چند درصد از مردم آقای هاشمی را اصلاح­طلب می­دانند؟ آیا مقصر تفرقه­ی صاحبان نام اصول­گرایی، جبهه­ی پایداری است؟ سلّمنا که مقصر است آیا تنها او مقصر است؟ آیا هدف از تشکیل ائتلاف، وحدت اصولگرایان نبود ولو آن­که خروجی ائتلاف، کسی غیر از آن سه نفر باشد؟ آیا آقای جلیلی اصول­گرا نبود و آیا میزان رأی قابل اعتنا را نداشت؟ آیا نمی­توان تقصیر هر دو گروه را مساوی دانست؟ چرا این­چنین تند می­تازید؟ هم­پیالگی جبهه­ی پایداری و حلقه­ی انحرافی را چگونه اثبات می­کنید؟ جبهه­ی به گفته­ی شما خطاکار ناپایدار هم یکی از مدعیان اعتقاد به انقلاب است پس چرا در قبال این خودیِ خطاکار، سیاست دفع حداکثری پیش گرفته­اید و شیطان اکبرش می­دانید؟! نسبت دادن قضایای 22 بهمن قم به جبهه­ی پایداری لاأقل خلاف تقوا نیست؟! سخن زیاد است ولی نباید نامه از این درازتر شود.

آن­چه در انتخابات اتفاق افتاد نه آن­قدر بد است که به خاطرش همه­ی پل­ها را مخروبه بدانیم و بر سر همه فریاد کشیم و همه­چیز را از دست رفته بدانیم. و نه آن­قدر بعید بود که به خاطر آن، شوکه شویم و بر بخت خودی­ها و انقلاب لگد بزنیم. عرصه­ی جدیدی گشوده شده است و ما باید با نگاهی به آینده و عبرت از گذشته، حرکت امروز را جهت دهیم و به آن سرعت لازم بخشیم. نباید بر شاخه بنشینیم و بُن ببریم که فرضاً چرا بن آن­چنان که ما فهمیدیم، سمت و سو نگرفت. برادر عزیز آقای قدیانی! هنوز هم قلم جهادگر شما را در میادین امروز و فردا انتظار می­کشیم.

3- راستی قبل از خداحافظی بگویم تنها آن تعداد که به جلیلی رأی دادند، طرفدار انقلاب و مقاومت نیستند. قریب به اتفاق آن­هایی که پای صندوق آمدند، انقلاب و اسلام را قبول دارند و اکثر آن اکثریت، مقاومت را. ولی آن تعداد که به جلیلی رأی دادند، محوریت و اولویت گفتمان مقاومت را و اطمینان به جلیلی برای پرچم­داری این گفتمان را پذیرفته بودند چه بسیار افرادی که مقاومت را قبول داشتند ولی جلیلی را دولتی می­دانستند یا به او اطمینان نکردند یا افرادی که مقاومت را می­پذیرفتند ولی کسی دیگر را اصلح دانستند یا ... . اگر هم بخواهیم مانند شما بدبینانه نگاه کنیم، می­گوییم بله، 4 میلیون انسانِ تاپِ انقلابیِ 6 دانگ در این مملکت داریم که حاضرند در این شرایط بد اقتصادی هم آرمان­ها را بر نان و آب ترجیح دهند. خود این آمار، نشان­دهنده­ی رشد چشم­گیر حزب اللهی داغ در ایران است. البته پیش­تر گفتم که این تحلیل، جدلی است نه واقعی.

آقای قدیانی! آنان که در حق شما ظلم کردند، حزب­اللهی نیستند، هواپرستانی­اند که چندی است هوای خود را در حزب­اللهی جا زدن خود یافته­اند و با آن کاسبی می­کنند و نه تنها به عمق آن ایمان ندارند، لوازم ظاهریش را نیز رعایت نمی­کنند. ما و شما برادریم پس این­گونه کینه­توزانه و نیش­دار ننویسید و چشم­بسته همه را به یک تیغ، سر نزنید.

-          در صورت صلاح­دید این نوشته را سرگشاده منتشر کنم تا شبهاتی که در فضای مجازی ایجاد شده مرتفع گردد. منتظر پاسخ حضرت عالی هستم.»


92/4/14::: 6:11 ع
نظر()