چند نکتهی پراکنده دربارهی حوزهی علمیه و دانشگاه
1- حوزهی علمیه، تنها نهادِ تحت نظر و عنایت حضرت ولی عصر (أرواحنا له الفداء) نیست.
2- هرکس وارد حوزهی علمیه شود، لزوماً مورد عنایت خاصِ حضرت صاحب الأمر (أرواحنا له الفداء) یا لزوماً سربازِ آن حضرت نیست. به این معنا که او برترین بوده و الا نمی توانست به حوزه وارد شود.
3- همهی کسانی که در هر جایگاه و با هر امکانات و به هر شکل، برای وصولِ افراد و سازمانها و جوامع به سعادت و کمالِ حقیقی تلاش میکنند، سرباز و کارگزار حضرت صاحب الزمان (أرواحنا له الفداء) اند.
4- اگر کسی خواهان سربازی برای ولی عصر (أرواحنا له الفداء) است، باید سرباز نائب او و حکومت تحت امرش باشد. بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد ... / کسی که تاب تحمل حکومت خامنهای را ندارد، کمرش زیر بار حکومت مهدی خواهد شکست.
5- بنده جرأت ندارم کسی را برای ورود به حوزههای علمیه، دعوتِ جدی کنم. چه بسیار کسانی که نباید وارد حوزه شوند. یا به سبب ناتوانیشان، یا به سبب استعدادهایی که دارند و حوزه، بستر مناسبی برای شکفتنش نیست و چه بسا در دیگر مراکز، بهتر رشد کنند یا مفیدتر باشند. یا به سبب آنکه هرکسی نمیتواند مشکلات موجود در حوزهها را با اصل اصیل آن جمع کند و نسبت به آن، بدبین نشود.
دخالت در سرنوشت افراد، احاطه و اطمینان فراوان میطلبد.
6- حوزهی دانشجویی (به قول یکی از دوستان HD !) پدیدهی مبارکی است.
7- مؤسسهی امام خمینی پدیدهی بسیار مبارکی است.
8- نباید از تقویت و پیشبرد فقه و اصول که ستون فقرات حوزه اند، بازماند. همچنین فلسفه و کلام و ...
9- ما بر سر اسم، دعوا نداریم. میتوان بهجای تعبیر «حوزهی علمیه»، تعبیر «دانشگاه» را به کار برد. اینکه بگوییم «این اسم کجا و آن کجا؟» و ««حوزهی علمیه» را امام صادق (علیهالسلام) بنا نهادهاند و دانشگاه را میرپنج پهلوی» و ...، تحجّر و تصلّبِ بیجاست. امام صادق (علیهالسلام) هرگز جایی نساختند و «حوزهی علمیه»اش بنامند. آن حضرت (سلاماللهعلیه) در ادامهی مسیر ائمهی پیشین، پایهگذارِ فرایند تولید و بسطِ علم در گسترهی اندیشهی ناب اسلامی بودند بدون اینکه آن محصول را محدود به خیلی از قیودی که برخی آنان را اصیل میپندارند، بکنند. پس هرکجا که در آن، هدفِ والایی که حضرات ائمه (علیهمالسلام) پی میگرفتند، دنبال شود، یکی از شعب همان مرکزی است که حضرت صادق (علیهالسلام) بنا نهادند. و در مقابل اگر مجموعهای در آن مسیر نباشد، تحت چتر آن مرکز نیست هرچند نام حوزهی علمیه بر خود نهاده باشد.
10- آنچه انگلیس به دست میرپنج پهلوی در ایران ساخت و نام دانشگاه بر آن گذاشت، ماهیتی داشت که میتوان آن را تغییر داد و به شعبهای از دانشگاه جعفری (علیهالسلام) تبدیلش کرد. اِشکال آن سازمان را شاید بتوان در چند مرحله برشمرد: انگیزش، محتوا، روش. اگر این سه نقطه، اصلاح شوند، جدایی حوزه و دانشگاه بیمعنا خواهد بود.
ایراد انگیزشی یعنی انگیزه و سمت و سوی حرکت دانشگاه، بر مکتب اصیل اسلام، استوار نبود. یعنی دانشگاه بنا نشد تا نواقص جامعه و نظام اسلامی را برای نیل به سوی اهداف الهیِ آن، برطرف سازد. و طبعاً دانشجوی مطلوب هم کسی نبود که با انگیزهی الهی وارد آن مجموعه شود. دانشگاه بنا شد تا جامعهی - به قول روشنفکری بیمار- عقبمانده و متحجرِ ایران را - به پندار آنان- به دروازهی تمدن و تعالی مدرنیته برساند. و در واقع، وابستگی را در این بوم، نهادینه کند. و شرح این جمله، دراز است که چه تلازمی است میان مدرنیسم و شرک و اساساً آیا ما عقبماندهایم و اگر آری، در چه چیز و چرا و آیا راه برونرفت، همان بود که آنان گفته و میگویند.
ایراد محتوایی به دانشگاه یعنی آنچه از مواد درسی و سیر تحصیلی در دانشگاه، برنامهریزی شد، نه در مفردات و نه در ترکیب و سیر، اسلامی نبود. این رشته نیز سرِ دراز دارد. ...
و ایراد روشی یعنی پس از بحث از انگیزه و گرایش و محتوا، «چگونه باید اینها را به اجرا گذاشت؟». بحث دربارهی اینکه «ظرفیت پذیرش دانشگاهها چهقدر باشد؟» «ورود به دانشگاه، چگونه و بر اساس چه معیاری باشد؟» «امور دانشجویان، چگونه سامان یابد؟» «تحصیل در دانشگاه به چه منوال باشد؟» «جایگاه استاد و نسبت دانشجو با او چیست؟» «چگونه باید دانشجویان را برای ورود به عرصههای مختلف، آماده کرد؟» «روش ساختِ یک جامعهی دانشجوییِ مهذّب، متخلّق، آگاه، فعال و ماهر چیست؟» «نشاط علمی چیست و چگونه حاصل میشود؟» «آیا سنتهای مفید تحصیلی و علمیِ حوزههای علمیه، قابل الگودهی به دانشگاه نیز هست؟» و دهها پرسش از این دست ...
اگر این سه حوزه در مسائل دانشگاه، حل و فصل شود و به اجرا درآید، چه فاصلهای خواهد بود میان حوزهی مصطلح و دانشگاه مصطلح؟ آنوقت هم حوزه، دانشگاه است و هم دانشگاه، حوزه. ما در نهایت باید به این نقطه برسیم.
از آنسو حوزههای علمیه نیز نیازمندِ اصلاحات و افزایش و کاهشهایی هستند. ما باید ریشههای اصیل را دریابیم و در حفظ وتقویت آنان بکوشیم و آنچه را که نیازمندِ کارآمدیِ بیشتر و روزآمدی است، کارآمد و بهروز کنیم.
11- اگر این مراحل، طی شد، واضح است که بسیاری از بحثهایی که امروزه پیرامون علم دینی، نسبت علم و دین، عقل و دین، علم و اخلاق و ... جریان دارند، بیمعنا یا دستِ کم، بیهوده خواهند بود.
کمکهزینهها (همان شهریهی طلبگی) به دانشجویان نیز تعلق میگیرد و در مقابل، فقها بر روند جاری دانشگاهها نظارت خواهند داشت.
آنگاه دیگر در مراسم فراغت از تحصیل (که البته فراغت از تحصیل، مذموم است.)، دانشجویان به جای کلاهِ منگولهدار که تغییر شکلیافتهی عمامه است، عمامه بر سر مینهند. (یعنی همان مراسم عمامهگذاری) و به جای منگوله، تحتالحنک میگشایند.
آنگاه دیگر تبادر از لفظ دانشمند، عالمِ علومِ ساینتیستی نخواهد بود و متبادر از ملا و علامه، تحصیلکردگانِ علومِ حوزوی و معمّمان.
آنگاه دیگر همهی محصِّلان در نهادهای آموزشی، سربازان امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) خواهند بود.
آنگاه دیگر مدرن یا شبهمدرن نیستیم ولی پیشرفتهایم و بر قلههای جهان، ایستاده.
آنگاه دیگر وحدت حوزه و دانشگاه، انقلاب فرهنگی، جنبش نرمافزاری و ... خاطرههایی قدیمیاند.
... رفتن، رسیدن است.
وفّقنا الله!