سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمت با عصمت همراه است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :9
بازدید دیروز :7
کل بازدید :89727
تعداد کل یاداشته ها : 35
103/1/30
11:42 ع

جستاری پیرامون جایگاه فعالیت سیاسی در منطومه‌ی زیستِ طالبِ علم

سیاست چیست؟ نسبت ما به عنوان مسلمان با سیاست چیست؟ نسبت دین و سیاست چیست؟ نسبت ما به عنوان دانشجوی علوم اسلامی با سیاست چیست؟ دین چیست؟ فعالیت سیاسی یعنی چه؟ مبارزه‌ی سیاسی چیست؟ وظیفه‌ی ما در عرصه‌ی اجتماعی و مسائل مرتبط با حکومت چیست؟

آن‌چه نگاشته می‌شود شاید بتواند گوشه‌ای از پاسخ‌هایی باشد که به این طیف پرسش‌ها می توان داد.

1-  سیاست یعنی تدبیر امور. اگر امور، مربوط به یک نظامِ حاکم بر مناسباتِ رئیسیه و کلیِ یک اجتماع باشد، سیاستِ آن‌ها می‌شود اداره و پی‌گیری امور حکومت. اگر امور، شخصی باشد، سیاست آن‌ها یعنی برنامه‌ریزی و ترتیب امور مربوط به حیطه‌ی زندگی شخصی. هم‌چنین است مسائل خانوادگی و ...

پس سیاست، در لغت، یک تعبیر کلی است که برای هر تدبیر و مدیریتی قابل کاربرد است. اگر بخواهیم معنای سیاسی بودن را با توجه به مفهوم لغوی و اصلی آن، بررسیم، سیاسی بودن یعنی مرتبط بودن با امور مدیریتی. البته این معنا، چندان مستعمل و معروف نیست.

2-     استعمال رایج و غالب سیاست، به معنای امور مرتبط با قدرت و نفوذ در مسائل حکومتی و مرتبط با سران کشور است و نوعی نبرد برای کسب قدرت و جناح و باندبازی و مسائل مطبوعاتی و برتری طبقاتی نسبت به توده‌ی مردم در این مفهوم می‌گُنجد. با این تفاصیل، افرادی سیاسی شناخته می‌شوند که خود را دستِ کم، یک سر و گردن از مردم عادی بالاتر بدانند و با جناح‌های مختلف سر و سرّی داشته و با یکی ضد و در دیگری عضو باشند، اظهارِ نظر کنند و ...

این سیاست، پدر و مادر ندارد و سیاسی شدن به این معنا، برای مردم، ناپسند و برای حوزویان، منکر است.

3-  سیاست‌زدگی، مقوله‌ی دیگری است که اکثر افرادی که به معنای رایج، سیاسی نیستند، هنگام ورود به مسائل سیاسی، به آن دچار می‌شوند. توضیح آن‌که مردم، خاستگاه و تکیه‌گاه حکومت و در حکومت اسلامی، «پایه‌ی اِعمال مشروعیت»اند. و فقها، راه‌پیمایانِ مسیر پیامبران و ائمه‌ی اطهار (علیهم‌السلام). لازمه‌ی این تبعیت، ترسیم خطوط دین مبین در همه‌ی عرصه‌ها از جمله، عرصه‌ی فعالیت‌های اجتماعی و حکومتی و تلاش در جهت استقرار احکام الهی در تمام عرصه‌هاست. بنا بر این، مشارکت و دخالتِ آحاد مردم و فقها در سیاست به معنای اصیل آن، ضروری است. اما نکته این‌جاست که این ورود هنگامی که با تلقی عمومیِ غلط نسبت به مفهوم سیاست همراه شود، در معرض آفت قرار می‌گیرد. یعنی بسیاری از مردم و حوزویان که به عنوان تکلیف، وارد مسائل اجتماعی و حکومتی شده‌اند، گرفتار منجلاب سیاست به معنای عرفیِ آن می‌شوند. آفتی که تکلیف مداریِ عامل ورود به مسائل حکومتی را گرفتار بازی‌های قدرت‌طلبانه و ناپاک می‌کند.

و سیاست‌زدگی یعنی سایه انداختنِ مسائل جزئیِ مرتبط با حکومت، بر همه‌ی جوانب زندگی و بر دیگر وظائف و تکالیف. یعنی همه‌ی تکالیف، تحت‌الشعاع فروعات سیاسی قرار گیرد. بله؛ حفظ نظام اسلامی و تلاش در جهت استقرار حکومتِ الله، از اوجب واجبات است و هیچ چیز نباید مزاحمتی با این هدف داشته باشد ولی نباید فراموش کرد که استقرار حکومتِ الله در راستای اقامه‌ی نماز به معنای حقیقی آن است. «الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ و ...». نباید از نگاه سازمان‌یافته و متعادل به نظام جامع اسلام غافل شد. نباید ابتدا و انتها را فراموش کرد. نباید با ورود به یک عرصه، دیگر عرصه‌ها را از دست داد. فعالیت‌های علمی و فرهنگی، اصیل‌تر از امور روزمره‌ی سیاسی است. این‌که از ما خواسته‌اند سیاسی باشیم، یعنی هرجا تکلیف ایجاب کرد، حضور یابیم و نقش ایفا کنیم. هرجا لازم بود، إن‌شاءالله جان هم می‌دهیم ولی نباید از تکالیف دیگر غفلت کنیم. سیاسی بودن واجب است ولی این بدان معنا نیست که با دیدن ما به یاد سیاست بیافتند. (این عبارت، غلط‌انداز است. این نکته را باید به یاد آورد که ذهنیت افراد، پس از مفروض داشتن انصاف، امری درونی و متأثر از پیش‌زمینه‌های افراد و نوع نگاه و تفکر و میزان آگاهی آنان، نسبت به قضایاست. پس منظور این نیست که نباید جلوه‌ی سیاسی داشت. بلکه منظور این است که نباید به گونه‌ای بود که حتی کسانی که تمام جوانب وجودی شخص را هم دیده‌اند و منصف نیز هستند، در او جز دغدغه‌ی اتفاقات روزمره‌ی سیاسی چیزی نیابند.) البته در فضایی که دیگران به تکلیف خود عمل نمی‌کنند و به این دلیل، عاملان به وظیفه، سیاسی و افراطی شناخته می‌شوند، سیاسی بودن برای تکلیف‌مداران، عیب نیست بلکه افتخار است. و عیب، متوجهِ آن اکثریت است.

4-  آن‌چنان که گذشت، حضور در عرصه‌های اجتماعی و حکومتی، از وظایف فقها و عالمان دین به پیروی از پیامبران و ائمه‌ی اطهار است. و جز منحرفینی که در لباس عالمان دین بوده‌اند، همه‌ی علما و فقها، سیاسی بوده و هستند یعنی هم در اندیشه، به حکومت اسلامی معتقد بوده‌اند و هم در عمل با حکومت‌های استکباری و استبدادی، ستیزه جسته‌اند. البته این، بدان معنا نیست که همه‌ی ایشان، به یک اندازه تأثیر مستقیم بر روند سیاسی و حکومتی تاریخ گذاشته‌اند بلکه عمل سیاسی و مبارزه در راستای آن، مانند دیگر مسائل، تابع فهم موضوع و تشخیص آن به عنوان موضوع حکم است و تا این دو مرحله تمام نشود، تکلیفْ مُنجَّز نمی‌شود. بنا بر این با توجه به اختلاف طبیعی که در فهم موضوعات مختلف و استنباط برخی احکام میان فقها وجود دارد و با توجه به تفاوت شرایط زمانی و مکانی و هم‌چنین انباشت تدریجی تجارب سیاسی در طول اعصار و قرون و ارتقای تفقّه و ... اختلاف میان عمل‌ْکرد سیاسی فقها، بسیار متوقّع است. هرچند اصول فعالیت‌ها در میان همگی، یکسان است.

هم‌چنین با توجه به مطلبی که پیرامون سیاست‌زدگی گفته شد، نباید با نگاه سیاست‌زده به زندگی و سیره‌ی علما نظر کرد. برخی در بررسی حیات و سیره‌ی فقها، به دنبال یافتن گفتارها و رفتارهایی مانند آن‌چه از امام خمینی صادر شده، هستند در حالی که شرایط بنیان‌گذار انقلاب اسلامی، با بسیاری از ایشان، تفاوت فاحش دارد. علاوه بر آن‌که چه بسا کسانی که هیچ جلوه‌ی سیاسی نداشته‌اند ولی فعالیت‌های علمی یا فرهنگی یا شاگردپروریِ ایشان یا حتی سکوتِ ایشان، زمینه‌ساز بزرگ‌ترین کنش‌های انقلابی و حکومتی بوده است همان‌گونه که شخص امام خمینی در سال‌های تبعید، بخش گسترده و شاید اکثر فعالیت‌های خود را صرف فعالیت‌های علمی و فرهنگی نمودند. البته هیچ‌یک از این‌ها، نمی‌تواند و نباید عظمت و برتری فوق‌العاده‌ی آن‌چه از امام خمینی صادر شده است یا ضعف بینش و عمل‌کرد برخی علما مانند بسیاری از اتفاقات مشروطه را انکار کند یا تحت‌الشعاع قرار دهد.

و اجعل عواقب أمورنا خیراً


92/11/20::: 3:7 ع
نظر()