بر دانشجوست که نفسش را به جستجوی دانش عادت دهد و از فرا گرفتن آن ملول نگردد و آنچه را فرا گرفته [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :53
بازدید دیروز :2
کل بازدید :92086
تعداد کل یاداشته ها : 35
03/12/1
11:17 ع

بگذارید برای تذکر اهمیت فوق العاده­ی این مسئله، توضیح دیگری عرض کنم:

همه­ی انسان­ها در حال حرکت در مسیری هستند که خواسته یا ناخواسته به آن تن داده­اند. ولی هرکس بر مبنایی سلوک می­کند و بسیاری از ما راهی را برگزیده­ایم که معلوم نیست با ظرفیت­ها، امکانات، استعدادها و قواعد و قوانین تکوین بسازد. ما در ذهن خود، عالَمی ساخته­ایم و بر مبنای آن تکوین ذهنی، راهی تشریع کرده­ایم. ما پیرو پیامبر ذهن خویشیم نه آن کس که از جانب خالق مدبّر فرستاده شده - در حالی که گمان می­کنیم پیرو رسولیم- و طُرفه آن­که در این سلوک، به شهود هم می­رسیم و باز هم گمان می­کنیم که این شهود، مهر تأییدی است بر نقشه­ی ذهنی و حرکت ما. این همان سلوک و شهود شیطانی است. من از بسیاری از دل­شکستن­ها، رقت قلب­ها و حتی گریه­ها می­ترسم. من به این­ها بدبینم. باید به دنبال شاخص باشیم؛ به دنبال حبل المتینی که بدان چنگ زنیم.

عمیق­تر آن­که رابطه­ی من با خودم، دچار خیال است. یعنی من آن­چنان که هستم، نیستم (نمی­نمایانم). حتی برای خودم. امروزه ازخودبیگانگی درد فراگیری است. بسیاری از ما، خودمان را خیال می­کنیم نه آن­که می­فهمیم. (پیش­تر در مطلبی با عنوان «چک بی­محل» درباره­ی این موضوع، مختصراً توضیح داده شد.) در این حالت حتی نوع نگاه انسان، شدت و سویه­ی نگرش او و عمق آن، متصل به عقل و فطرت او نیست بلکه ریشه در تخیلات و اوهام انسان و نظام­واره­ی ساخته­ی آن دارد. و کمتر اتفاق می­افتد که من خودِ حقیقی­ام باشم و آن­چنان که هستم نماز بخوانم و نماز را آن­چنان که هست، در زندگی راه داده و به جای آورم. این اوج ناپیدا و مضاعف پیچیده­ی انانیت، سکولاریسم و شرک است و نظام تربیتی موجود بر این مبنا «سازمان یافته» است. یعنی انسان مطلوب دنیای موجود، باید این چنین باشد. هرچند نفس این نظام، انسان را خودبنیان­برافکن و پارادکسیکال تربیت می­کند در نتیجه، انحرافات جنسی، اختلالات روانی، جنون و خودکشی برای انسان مدرن، مورد انتظار (و البته نه مجاز) اند.

برای توضیح این­که چگونه ساختارها و نظامات موجود، انسان را به سمت از خودبیگانگی پیش می­برند، چند مثال می­زنم: زمانی که زیاد رمان و داستان می­خواندم، اخلاقی تند پیدا کرده بودم چون اطرافیان من، آن­چنان نبودند که من - با فضای ذهنی متأثر از داستانی که در غرقه بودم- انتظار داشتم. من در رمان می­زیستم نه در دنیای واقع. سال­ها پیش استادی به ما می­گفت «عاقلانه فیلم ببینید نه منفعلانه تا مقهور آن نشوید.» اکثر کسانی که فیلم می­بینند، منفعلانه آن را به تماشا می­نشینند یعنی فیلم، آن­ها را در خود هضم می­کند و آنان در برابر فیلم­نامه، بی­اختیار و خلع سلاح می­شوند. آنان در فیلم فرو می­روند و خود را در آن گم می­کنند و کارگزدان به سادگی نظام حب و بغض مخاطبان را کنترل می­کند. بیایید خیال­پرداز نباشیم. حتی استماع یک سخنرانی نیز نباید به گونه­ای باشد که قدرت نقد آن را از ما بگیرد. ما باید خود را بیابیم و عاقلانه و متین و منطقی واردات و صادرات خود را کنترل کنیم. بفهمیم کجاییم، چه می­کنیم، چرا و چه قدر. موسیقی، مشروبات الکلی، مواد مخدر سنتی و صنعتی و هر مُسکر یا مخدّر دیگر، انسان را از حقیقت جدا می­کند و در خیالات و اوهام فرو می­غلطاند. گناه و مستی ناشی از آن نیز چنین می­کند. غلیان شهوت و غضب و شهرت و استغناء نیز. این­ها اوج زوال عقل اند.

اگر خدا بخواهد ادامه دارد


92/5/23::: 3:57 ع
نظر()