بسمه تعالی
مطالعهی تاریخ، علاوه بر ضرورت عقلی، مورد تأکید قرآن و سنت نیز هست اما یک نکتهی بسیار مهم دربارهی چرایی و چگونگی این مطالعه، نباید از نظر دور مانَد. آن نکته، تفکیک مسائل تاریخی به اصلی و فرعی با توجه به حکمت مطالعهی تاریخ است.
برای تاریخ، دو هدف میتوان لحاظ کرد: یکی عبرت گرفتن و یکی بررسی و شناخت هویت تاریخی گروهها و افراد. قرآن، به هر دو منظور، قضایایی را نقل کرده و وقایع جاری امتها را بررسیده است. اما نباید به جای دنبال کردن آگاهانهی این دو هدف، وقایع گذشته را پشت سر هم ردیف کرد و صرفاً به عنوان قصههایی جذاب، از آنان گذشت. خداوند میتوانست به شیواترین و جذابترین زبان، داستانهای مرتبط با حضرت ابراهیم، بنیاسرائیل، حضرت نوح و خیلی دیگر از قضایا را یکجا مرتب کند و یکباره بیانشان نماید ولی اینچنین نکرد چون نه قرآن کتاب ثبت وقایع و قصههای هزار و یک شب است نه خالق آن، افسانهسرا تا برای سرگرمی مردم، داستانهایی را ردیف کند. قرآن، هدفی را دنبال میکند و برای ذکر قصههای خود، حکمتی دارد؛ حکمتی چون نشان دادن نمونههای تاریخی یک سنت یا یک فرآیند تکاملی در خط سیر تاریخ. به همین دلیل بارها بعضی داستانها را تکرار میکند یا گوشهگوشهی آنها را به مناسبت در جایگاههای مختلف ذکر میکند یا بسیاری از مسائل را ذکر نمیکند و حتی در بسیاری از موارد از شخص اول داستان نامی به میان نمیآورد زیرا در فهم مطلب اصلی تأثیر به سزایی ندارد.
سیرهنویسی یا واقعهنگاری، فراهم آوردن مادهی خام برای دو هدف پیشگفته است و نباید این مواد خام را به عنوان محصول نهایی در اختیار عموم جامعه قرار داد. آنچه برای پخش در سطح وسیع اجتماع، مفید و مطلوب است، نگاشتههایی است که یا خط سیر تکون هویتی را پی گیرند یا درسها و عبرتهای تاریخ را با ذکر مثال، متذکر شوند. نمونهی دستهی اول، کتبی مانند «پیشوای صادق»، «تبار انحراف» و «تاریخ تحولات سیاسی ایران» است و نمونهی دستهی دوم، کتبی چون «داستان راستان»، «مردان علم در میدان عمل» و دو سخنرانی امام خامنهای در دههی هفتاد با موضوع «عبرتهای عاشورا» و «عوام و خواص».
آنچه برای مراکز علمی که به دنبال تاریخنگاری تخصصی نیستند، مورد نیاز است، اینگونه کتب است نه کتب جامع تاریخی و سیره. البته حوزههای فقاهتی، علاوه بر آن دو محور، نیازمند بررسی سیره، مناسبات و قرائن تاریخی برای تفقه پویا و جامع نیز هستند.