گناه یعنی خطایی که عامدانه و آگاهانه از انسان سرمیزند. این اقدام به دلیل علم و عمد، ناشی از اراده است و اراده، ارتباط وثیقی با عمق روح آدمی دارد. پس زمانی که گناهی از انسان سرمیزند، روح او با گناه، ارتباط میگیرد و چون ارادهی انسان، به آن تعلق گرفته، روح نیز با گناه درمیآمیزد و به آن، علقه مییابد. و این یعنی بخشی از علاقه و محبت انسان، به گناه منعطف شده است. اگر گناهکار به سرعت بازگردد و با اعتراف به خطا، بغض قلبی نسبت به گناه را در خود ایجاد کند، میتواند به نظام احسن برگردد وگرنه انسان به سبب حب نفس، در صدد توجیه گناه برمیآید و تلاش میکند تا جایگاه منطقی و ضروریای برای آن عمل، در نظام هستی بیابد و چون این تلاش، خلاف واقع و بیثمر است، گناهکار، ناچار به ساخت نظامی جدید در ذهن خود به موازات نظام تکوین رب العالمین میگردد و این یعنی خروج از ولایت الله و درافتادن در ورطهی تحلیل غیرواقعی و خیالی. پس علاوه بر عوامل قبلی، گناه نیز از عقل آدمی میکاهد و انفکاک او از حقیقت عالم را میآساید و این دلیل عدم آرامش گناهکاران است و بدیهی است که هرچه گناه بیشتر باشد، قبح گناه بیشتر میریزد و تعلق خاطر به گناه بیشتر میشود و تمایل به توبه و اراده به بازگشت، تقلیل مییابد. دقیقاً رمز آسانتر بودن رشد روحی در ایام جوانی در همین نکته است چرا که جوان، به آرمانی ها نزدیکتر و به فساد، بیتعلقتر است.
دروغ گفتن، منشأ دیگری است که سلسلهای از خطاها را به دنبال دارد. صداقت دو مرحله دارد: یکی مرتبهی نفسانی که انسان را با خود و حقایق، رو راست میکند و مرحلهی دوم که در گفتار و رفتار انسان متجلی میشود. هر دو رتبه اگر به دروغ بیالاید، انسان را از حقیقت، جدا میکند. در مرتبهی نفسانی، از خود بیگانگی، عدم ثبات شخصیت و نفاقِ شخصی را در پی دارد و در مرتبهی گفتار و رفتار، انسان را به توجیه یا دروغی دیگر وامیدارد و اینبار جامعه، در باتلاق دوگانگی و نفاق و حیرت فرو میرود.
پس انسان برای حقبینی و رشد عقل و افزایش ارادهی خیر، اولاً باید نیت خالص خیرخواهی و کمال داشته باشد. ثانیاً باید با کسب علم و جهانبینی صحیح، عالَم را و انسان را و خالق این دو را و قواعد آنها را بشناسد. این کار، مگر از راه اتصال به منبع علم خالق عالَم که مقنّن و مدبّر عالم نیز هست، ممکن نخواهد بود و طریق آن، تعلّم در محضر فرستادهی الله و اوصیای ایشان است. آنچه به عنوان نمونهی عینی میتوان معرفی کرد، کتاب «طرح کلی اندیشهی اسلامی در قرآن» از امام خامنهای1 و مجموعهی «مقدمهای بر جهانبینی اسلامی» نوشتهی متفکر شهید استاد مطهری است2 و همچنین مجموعهی «معارف قرآن» از مجموعه آثار استاد علامه مصباح3. ثالثاً بر مبنای آن جهانبینی، سبک زندگی مناسبی اختیار کند تا بتواند بر مبنایی صحیح، سلوک کند. رابعاً گناه نکند یعنی بر خلاف قواعد تکوین عالم، حرکت ننماید. خامساً در زندگی، با خود صادق باشد و شخصیت دومی برای خود نسازد. عینیتر که بگوییم مثلاً خودگویه نداشته باشد. به تعبیری خودِ حقیقیاش را بیپرده در زندگی دخالت دهد. خودش باشد نه آنچه تصور میکند یا خیال میبافد یا آرزویش میکند و برای اصلاح همین خودِ واقعی تلاش کند. سادساً زندگی را به شدت جدی بگیرد و آن را به لهو و لعب یعنی هرآنچه بیهوده و غفلتزا ست و به تعبیر قرآن در آخرت - که حیات حقیقی انسان است- ارزشی ندارد، نگذراند. یعنی تمام همّ خود را برای یک زندگی عاقلانه و پربار حقیقی - که سنگینی آن را روح انسان حس کند- به کار گیرد. : «و ما هذِه الحَیاةُ الدُّنیا الا لَهوٌ و لَعِبٌ و إنَّ الدارَ الآخرةَ لَهِی الحَیَوانُ لَو کانُوا یَعلَمُونَ. (عنکبوت: 64)»4 سابعاً سختی ابتدایی تطبیق نفس با این نظام را بپذیرد و بر آن صبر کند. ثامناً از هر آنچه او را به تسلط خیال و تضعیف حاکمیت عقل میکشاند، بپرهیزد. به عنوان مثال هرگاه دچار خیالپردازی شد و در تخیلات فرو رفت، به محض التفات، خود را از آن برهاند.5 تاسعاً بسیار توبه کند یعنی هر دم به اصل خویش، متوجه گردد و برای رفع زنگارهایی که در گذر زمان بر جان او نشسته است، طلب آمرزش کند.
اگر مفیدتان بود برای حقیر نگارنده دعا کنید تا بیعمل نمانَد.
----------------------------------------
1 : از انتشارات مؤسسهی جهادی صهبا نه دفتر نشر فرهنگ اسلامی
2 : شامل «انسان و ایمان»، «جهانبینی توحیدی»، «وحی و نبوت»، «انسان در قرآن»، «جامعه و تاریخ» و «زندگی جاوید یا حیات اخروی»
3 : شامل «خداشناسی در قرآن»، «جهانشناسی در قرآن»، «راه و راهنماشناسی در قرآن»، «انسانشناسی در قرآن»، «انسانسازی در قرآن»، «اخلاق در قرآن» و «حقوق و سیاست در قرآن»
4 : این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست و زندگی واقعی، سرای آخرت است؛ اگر میدانستند. (ترجمه آیت الله مکارم شیرازی)
5 : رجوع شود به «چهل حدیث»/ امام خمینی/ صفحهی 17/ ضبط خیال