سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدکاران، جز با همانندان خود، دوستی نمی کنند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :7
بازدید دیروز :7
کل بازدید :89725
تعداد کل یاداشته ها : 35
103/1/30
2:7 ع

این نوشته را سال گذشته برای جمع اصلی­ترین دلائل سکولارها نوشتم و خواستم دوستانم را این­گونه به چالش بکشم. بد نیست خوانندگان محترم نظرات­شان را در نقد یا تأیید آن بنویسند.

«بر خلاف تصور شیفتگان آیت الله خمینی، نه اسلام، امری سیاسی است و نه سیاست می­تواند اسلامی باشد. ادله­ی ما بر این مدّعا، نیازمند اندکی توضیح است. برای سنجش رابطه­ی دو مفهوم، ابتدا باید خود آن دو مفهوم را بررسید. اسلام مجموعه­ای از پیام­ها و دستورات نظری و عملی است که مانند هر دین دیگر، توسط رهبری که ادیان، او را پیامبر، نبی، رسول و ... می­خوانند، بیان شده است.  بخش نظری اسلام، را متکلمین تبیین می­نمایند و بخش عملی آن، در رساله­های عملیه تشریح شده است.سیاست نیز مجموعه­ای از رفتارها و تصمیمات در سطح کلان جامعه است که توسط حاکمی که به شکلی رضایت اقشار مردم را کسب نموده یا به سبب قدرت بیش­تر بر ایشان تسلط یافته است، اِعمال می­شود. و طبعاً این سلسله رفتارها، اموری عقلایی و بشری­اند که به واسطه­ی خرد جمعی یا فردی به منصّه­ی ظهور می­رسند.

اما رابطه­ی سیاست و اسلام:

پس از بازخوانی دو مفهوم اسلام و سیاست، ادله­ی خود را بیان می­داریم: به اعتقاد بسیاری از اندیشمندان بزرگ جهان، هیچ گونه ارتباطی میان سیاست و ادیان مختلف وجود ندارد. دلیل اول، آن­که هم­چنان که در تعریف اسلام گذشت، اسلام چیزی جز کتب کلامی و فقهی نیست و با وضوح شاهد عدم وجود گزاره­های سیاسی در هرکدام از این دو عرصه­ایم. بلکه به تصریح قرآن، برنامه­ی اسلام، مربوط به اشخاص بوده و حضور در امور اجتماعی و سیاسی با اصل تربیت دینی، منافی است. (1) یعنی اسلام، چه در

 عرصه­ی نظر و چه در حیطه­ی عمل، به هیچ یک از مسائل سیاسی نپرداخته بلکه آن را برای پیروان راستین خود ممنوع دانسته و اداره­ی امور اجتماعی را به عرف نخبگان سیاسی و صلاح­دید عُقلای هر زمان واگزارده تا جامعه دچار درگیری متدینین با عموم شهروندان و برگزیدگان آن­ها نگردد که در صورت رخداد چنین حادثه­ای، علاوه بر هتک حرمت و قداست دین و بزرگان آن، دین­داری عوام متدین نیز آسیب خواهد دید. دوم، آن­که اساساً شأن و وظیفه­ی دین، بیان احکام کلی است نه دخالت در مسائل جزئی­ای که عقول اندیشمندان نیز قادر به پاسخ­گویی به آن­هاست. دین با ورود به چنین عرصه­هایی از مهابت و شأن والای خود می­کاهد و قُدسیت دین را ضایع می­کند. ثالثاً سیاست، عرصه­ی منازعات بی­پرده­ی یا غیر مستقیم صاحبان قدرت است و بی­شک دین نمی­تواند در این حیطه، سلامت و طهارت خود را حفظ کند. رابعاً جدایی دین و سیاست و عدم تناسب و تجانس این دو، در پیروان آن دو متبلور است. با اندک جست­وجویی در میان متدینین و سیاسیون در گذشته و حال، مزاحمت سیاست برای تدیّن دین­داران و از سوی مقابل، ناسازگاری و مشکل­سازی دین برای سیاست­مداران را آشکارا خواهیم یافت. یعنی چنان­چه به میزان توفیق ادیان در جهان بنگریم، خواهیم دید که بیش­ترین توفیق و مقبولیت برای ادیانی بوده است که در سیاست، دخالت نداشته­اند. رشد سریع مذهب بودیسم و هندوئیسم در سطحی وسیع در مغرب­زمین پس از فتح شرق توسط این ادیان، گواه آشکار این مدعاست. هم­چنین است میزان رشد مسیحیت در دورانی که نهضت پروتستانیزم در اروپا رخ داد و کلیسائیان پای خود را از گلیم سیاست بیرون کشیدند. دقیقاً در همین دوران، شاهد ورود اولین مسینرها (مبلّغان مسیحی) به سرزمین­های اسلامی و گرایش به مسیحیت در میان مسلمانان - هرچند اندک - هستیم. حتی در تاریخ اسلام، اوج تمدن، در زمانی است که علمای دین، راه خود را از حکام جدا نموده و به تحقیق و تدریس در مراکز علمی می­پردازند؛ دوره­ی اوج شکوفایی دین، علم و سیاست. و مگر نه این است که بزرگ­ترین عرفا و علما، به شدت از سیاست پرهیز داشته­اند. خامساً مدتی است که به عینه، شاهد تلاش برای جمع دین و سیاست در عرصه­ی عمل هستیم؛ کوششی که جز خسارت و ضربه به سلامت و امنیت دین و دین­داران و هتک حرمت هر دو و از طرف دیگر، ضررهای جبران­ناپذیر در عرصه­ی سیاست داخلی و خارجی، نتیجه­ای به بار نیاورده است؛ تلاشی مذبوحانه و نافرجام.»

-----------------------------------------------

(1)  «یا أیها الذین آمنوا! علیکم انفسکم لایضرّکم من ضلّ إذا اهتدیتم.» (مائده/ 105): ای کسانی که ایمان آوردند بر شما باد خودتان. زمانی که شما هدایت شوید، کسی که گمراه شده به شما ضرری نمی­رساند.